مشتهیاتلغتنامه دهخدامشتهیات . [ م ُ ت َ هََ ] (ع اِ) اشیای مرغوب و آرزوداشته شده ها. (غیاث ) (آنندراج ). چیزهای خواسته شده و آرزوکرده شده و مرغوب . (ازناظم الاطباء) : و بفرمود تا اسباب آن مهیاکردند و مشتهیات از انواع لهو و لعب و اصناف اسباب طرب و فرح به مجلس خود دعوت کرد.
مستحاثلغتنامه دهخدامستحاث . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحاثة. زمینی که آن را زیر و رو کرده باشند تا آنچه در دل آن است بیرون آرند. (اقرب الموارد). || استخراج شده . (اقرب الموارد). || (اِ)سنگواره . (لغات فرهنگستان ). رجوع به استحاثة شود.
مستعادلغتنامه دهخدامستعاد. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعادة. نفع گرفته شده . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استعادة شود.
مستهاثلغتنامه دهخدامستهاث . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) تباه و فاسد شده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استهاثة شود.
مستهاضلغتنامه دهخدامستهاض . [م ُ ت َ ] (ع ص ) حیوانی که استخوان او شکسته باشد و پیش از بهبود کامل بسبب گذاشتن بار بر آن یا بسبب راندن آن ، دیگر بار بشکند. || بیمار که بهبودیافته باشد ولی بسبب اقدام به کاری یا خوردن طعام یا نوشیدنی ، دیگر بار مریض شود. (از اقرب الموارد).
مشتهاتلغتنامه دهخدامشتهات . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مشتهاة. نزد فقها زنی را گویند که سن او بحدی رسیده باشد که مردان را بدو رغبت افتد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از فرهنگ علوم نقلی ).
مشاربلغتنامه دهخدامشارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَشرَبة و مَشرُبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ مَشرَب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار). ج ِ مِشرَبة. (ناظم الاطباء). آشامیدنی ها. (غیاث ) (آنندراج ) : زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا
ملاذلغتنامه دهخداملاذ. [ م َ ذذ ] (ع اِ) (از «ل ذ ذ») چیزهای لذیذ. (غیاث ). شهوات . واحد آن مَلَذّة است . (از اقرب الموارد) : فاحشه ٔ خاص به زبان کشف به چشم سر نگرستن است به ملاذ و شهوات دنیا. (کشف الاسرار ج 3 ص <span class="hl" dir="l
عفتلغتنامه دهخداعفت . [ ع ِف ْ ف َ ] (ع اِمص ) عفة. نهفتگی و پاکدامنی . (مهذب الاسماء). پرهیزگاری و پارسائی . و احتراز از محرمات خصوصاً از شهوات حرام . (از غیاث اللغات ). یکی از فضایل اربعه نزد قدما (حکمت ، شجاعت ، عفت ، عدالت ). هیئتی که مر نیروی شهوت راست و واسطه ٔ بین فجور و خموراست و گفت
سالکلغتنامه دهخداسالک .[ ل ِ ] (ع ص ، اِ) مسافر و راه رونده . (ناظم الاطباء).راه رونده . (غیاث ). رونده . (اقرب الموارد). || (اصطلاح تصوف ) به اصطلاح صوفیه طالب تقرب حق تعالی که عقل معاش هم داشته باشد. و سالک دو طریق اند؛ سالک هالک و دوم سالک واصل و اما سالک هالک آن را گویند که در ابتدای حال
سلامان و ابساللغتنامه دهخداسلامان و ابسال . [ س َن ُ اَ ] (اِخ ) نام عاشق و معشوق . (غیاث ) (آنندراج ).داستانی است که اصل آن یونانی بوده . جامی یکی از هفت مثنوی مشهور خود را در باب همین داستان و بنام یعقوب بیک پسر اوزون حسن آق قویونلو بنظم درآورده است .اصل و منشاء این داستان چیست ؟ در جزو نسخ خطی ک