مشخصهدیکشنری فارسی به انگلیسیcharacter, characteristic, diagnostic, discriminating, earmark, feature, property
خم مشخصهcharacteristic curveواژههای مصوب فرهنگستانهریک از دو خم مزدوج بر یک رویه با این خاصیت که راستای مماس بر آن دو خم در هر نقطه، راستاهای مشخصۀ رویۀ مفروض در آن نقطه باشند
خمینۀ مشخصهcharacteristic manifoldواژههای مصوب فرهنگستانخمینهای که در مطالعۀ وجود جوابهای معادلات دیفرانسیل جزئی به کار میرود
پرتوِ مشخصهcharacteristic rayواژههای مصوب فرهنگستاندر یک معادلۀ دیفرانسیل، یک خم انتگرال که سایر خمهای انتگرال را تولید میکند
تابع مشخصهcharacteristic functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی متناظر با یک مجموعۀ مفروض که مقدارش به ازای هر عضو از آن مجموعه برابر یک و در خارج آن مجموعه برابر صفر است
خم مشخصهcharacteristic curveواژههای مصوب فرهنگستانهریک از دو خم مزدوج بر یک رویه با این خاصیت که راستای مماس بر آن دو خم در هر نقطه، راستاهای مشخصۀ رویۀ مفروض در آن نقطه باشند
خمینۀ مشخصهcharacteristic manifoldواژههای مصوب فرهنگستانخمینهای که در مطالعۀ وجود جوابهای معادلات دیفرانسیل جزئی به کار میرود
پرتوِ مشخصهcharacteristic rayواژههای مصوب فرهنگستاندر یک معادلۀ دیفرانسیل، یک خم انتگرال که سایر خمهای انتگرال را تولید میکند
تابع مشخصهcharacteristic functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی متناظر با یک مجموعۀ مفروض که مقدارش به ازای هر عضو از آن مجموعه برابر یک و در خارج آن مجموعه برابر صفر است
راستاهای مشخصهcharacteristic directionsواژههای مصوب فرهنگستاندو راستای مزدوج در نقطهای از یک رویه که نسبت به راستای خطهای خمیدگی رویه که از آن نقطه میگذرند متقارن باشند
مشخصههای فنیtechnical specificationواژههای مصوب فرهنگستانشرح تفصیلی الزامات فنی یک محصول یا فرایند یا سامانه که معیاری برای پذیرش آن است
مشخصههای کاربرuser characteristicsواژههای مصوب فرهنگستاننیازهای کاربران سامانههای مخابراتی، که باید طراحان سامانه آنها را در نظر بگیرند تا محصول نهایی با حداقل پیچیدگی و هزینه، خدماتی رضایتبخش فراهم آورد
خم مشخصهcharacteristic curveواژههای مصوب فرهنگستانهریک از دو خم مزدوج بر یک رویه با این خاصیت که راستای مماس بر آن دو خم در هر نقطه، راستاهای مشخصۀ رویۀ مفروض در آن نقطه باشند
خمینۀ مشخصهcharacteristic manifoldواژههای مصوب فرهنگستانخمینهای که در مطالعۀ وجود جوابهای معادلات دیفرانسیل جزئی به کار میرود
پرتو ایکس مشخصهcharacteristic X-ray, characteristic rays, characteristic radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابشی الکترومغناطیسی که براثر نوآرایی الکترونها در پوستههای داخلی اتمها گسیل میشود
پرتوِ مشخصهcharacteristic rayواژههای مصوب فرهنگستاندر یک معادلۀ دیفرانسیل، یک خم انتگرال که سایر خمهای انتگرال را تولید میکند
تابع مشخصهcharacteristic functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی متناظر با یک مجموعۀ مفروض که مقدارش به ازای هر عضو از آن مجموعه برابر یک و در خارج آن مجموعه برابر صفر است