معانقلغتنامه دهخدامعانق . [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) آن که دست در گردن دیگری در می آورد از روی محبت و دوستی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معانقة شود.
محانقلغتنامه دهخدامحانق . [ م َ ن ِ ] (ع ص ) شتران لاغر: ابل محانق . (ناظم الاطباء). محانیق . رجوع به محانیق شود.
محانیقلغتنامه دهخدامحانیق . [ م َ ] (ع ص ) شتران لاغر و شتران فربه : ابل محانیق (از اضداد است ). (منتهی الارب ).
معانیقلغتنامه دهخدامعانیق . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِعناق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معناق به معنی اسب نیکوروش . (آنندراج ). و رجوع به معناق شود.
محنکلغتنامه دهخدامحنک . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) رشته ٔ حنک بند. (منتهی الارب ). حناک . آنچه زنان فا زنخدان بندند. (مهذب الاسماء). || لبیشه . لواشه . (منتهی الارب ). حناک .
معانقتلغتنامه دهخدامعانقت . [ م ُ ن َ / ن ِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) یکدیگر را در آغوش گرفتن . دست به گردن هم کردن . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به معانقة و ماده ٔ بعد شود.
معانقهلغتنامه دهخدامعانقه . [ م ُ ن َ ق َ / ن ِ ق ِ ] (از ع ، اِمص ) با هم گردن مقارن ساختن و با هم بغل گیر شدن . (غیاث ). روبوسی یکدیگر و بغل گیری همدیگر را. (ناظم الاطباء). دست به گردن یکدیگر درآوردن . دست به گردن شدن . یکدیگر را در کنارگرفتن . یکدیگر را بغل
معانقةلغتنامه دهخدامعانقة. [ م ُ ن َ ق َ ] (ع مص ) عِناق . دست به گردن یکدیگر کردن . (المصادر زوزنی ). دست به گردن همدیگر افگندن به محبت و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).دست به گردن کسی کردن و با او هم آغوش شدن و به خود چسباندن و آن خاص محبت است . (از اقرب الموارد). || به ر
عنیقلغتنامه دهخداعنیق . [ ع َ ] (ع اِ) گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عنق . (اقرب الموارد). || (ص ) دست در گردن یکدیگر اندازنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دو نفر که دست در گردن یکدیگر اندازند، هر یک عنیق اند مردیگری را. (ناظم الاطباء). معانق . (اقرب الموارد).
مظفر کرمانیلغتنامه دهخدامظفر کرمانی . [ م ُ ظَف ْ ف َ رِ ک ِ] (اِخ ) میرزامحمد تقی پسر میرزا کاظم طبیب بود و در علوم عقلی و نقلی مرتبه ٔ عالی یافته به صحبت مشایخ عهد رغبت نموده و به مواظبت ذکر و فکر و تخلیه و تجلیه و تزکیه و تصفیه به مقامات بلند رسید. در نظم و نثر تحقیقات کرده . محققین کرمان او را م
امانلغتنامه دهخداامان . [ اَ ] (ع مص ) ایمن شدن . (مصادر زوزنی ). بی ترس و بیم گردیدن . بی بیمی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). زنهاری . (منتهی الارب ) (بهار عجم ). بی خوف بودن و ایمنی . (آنندراج ). آرامش و اطمینان . (از اقرب الموارد) : آنرا پس س
معانقتلغتنامه دهخدامعانقت . [ م ُ ن َ / ن ِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) یکدیگر را در آغوش گرفتن . دست به گردن هم کردن . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به معانقة و ماده ٔ بعد شود.
معانقهلغتنامه دهخدامعانقه . [ م ُ ن َ ق َ / ن ِ ق ِ ] (از ع ، اِمص ) با هم گردن مقارن ساختن و با هم بغل گیر شدن . (غیاث ). روبوسی یکدیگر و بغل گیری همدیگر را. (ناظم الاطباء). دست به گردن یکدیگر درآوردن . دست به گردن شدن . یکدیگر را در کنارگرفتن . یکدیگر را بغل
معانقةلغتنامه دهخدامعانقة. [ م ُ ن َ ق َ ] (ع مص ) عِناق . دست به گردن یکدیگر کردن . (المصادر زوزنی ). دست به گردن همدیگر افگندن به محبت و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).دست به گردن کسی کردن و با او هم آغوش شدن و به خود چسباندن و آن خاص محبت است . (از اقرب الموارد). || به ر