معتذللغتنامه دهخدامعتذل . [ م ُ ت َ ذِ ] (ع ص ) نکوهش پذیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که خود را ملامت می کند و نکوهش می نماید. (ناظم الاطباء). و رجوع به اعتذال شود.
معتدللغتنامه دهخدامعتدل . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) راست و برابر. و رجوع به اعتدال شود. || میانه حال .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به اندازه ٔ متوسط. میانه . بین دو حال در کم یا کیف : معتدل نیست آب و خاک تنت انده قد معتدل چه خوری . <p class="author"
معتدلدیکشنری عربی به فارسیمرتاض , ممسک در خورد و نوش و لذات , مخالف استعمال مشروبات الکليپرهيزکار , پارسامنش , مرهم , داراي خاصيت مرهم , خنک کننده , خوشبو , ملا يم , سست , مهربان , معتدل , باحيا , افتاده , فروتن , نسبتا کم
معتذلاتلغتنامه دهخدامعتذلات . [ م ُ ت َ ذِ ] (ع ص ) ایام متعذلات ؛ روزهای سخت گرم . (منتهی الارب ). روزهای بسیار گرم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معتذلاتلغتنامه دهخدامعتذلات . [ م ُ ت َ ذِ ] (ع ص ) ایام متعذلات ؛ روزهای سخت گرم . (منتهی الارب ). روزهای بسیار گرم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).