لغتنامه دهخدا
مغزدار. [ م َ ] (نف مرکب ) مقابل بی مغز، چون بادام مغزدار. (آنندراج ). هر چیزی که دارای مغز باشد وچیزی که پرمغز باشد. (ناظم الاطباء). دارای مغز. مغزآکنده . پرمغز. زاهق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- حرف مغزدار ؛ حرف معقول ته دار. (آنندراج ). سخن پ