مفرضحلغتنامه دهخدامفرضح . [ م ُ ف َ ض َ ] (ع ص ) مرد سست و ناتوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مرد درشت پیکر ناتوان و سست . (از اقرب الموارد).
مفردهلغتنامه دهخدامفرده . [ م ُ رَدَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث مفرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تنها. (غیاث ) (آنندراج ). || در اصطلاح اهل دفتر، جمع را گویند از جهت آنکه قرینه ندارد. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در اصطلاح سیاق ، مدی که زیر آن جمع نویسند. (فرهنگ نظام ) :</spa
حروف مفردهلغتنامه دهخداحروف مفرده . [ ح ُ ف ِ م ُ رَ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرفهائی که صورت آنها در نوشتن با یکدیگر فرق دارد: ک ، ل ، م . حروف مفرده نامیده شوند، در برابر حروف متشابهه . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
اعضاء مفردهلغتنامه دهخدااعضاء مفرده . [ اَ ءِ م ُ رَ دَ / دِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خلاف اعضاءِ مرکبه . و آنها عبارتند از: استخوان غضروف ، عصب ، رباط، وتر، ورید، شریان ، غشاء، گوشت احمر، پیه ، چربی ، غدد، پوست ، ناخن ، دشبد و مو که آنها را سبیط و متشابه الاجزاء نی
خمسه ٔ مفردهلغتنامه دهخداخمسه ٔمفرده . [ خ َ س َ / س ِ ی ِ م ُ رَ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلیات خمس در منطق . (از اساس الاقتباس ص 27). || نزد بلغاء عبارت است از التزام منشی یا شاعر در کلام
مفردة تخصصيةدیکشنری عربی به فارسیسخن دست و پا شکسته , سخن بي معني , اصطلا حات مخصوص يک صنف , لهجه خاص