خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کسلان
/kaslān/
معنی
کسل؛ سست؛ ناتوان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کسلان
لغتنامه دهخدا
کسلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیر چائی بخش ترکمان شهرستان میانه . کوهستانی است و 482 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کسلان
لغتنامه دهخدا
کسلان . [ ک َ ] (ع ص ) سست و کاهل . ج ، کسالی [ ک َ لا / ک ُ لا ] . کِسالی ؛ کسلی [ ک َ لا ] . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و کسالی [ ک ِ لا ] . (ناظم الاطباء).
-
کسلان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] kaslān کسل؛ سست؛ ناتوان.
-
کسلان
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (ص .) سست ، کاهل .
-
کسلان
دیکشنری عربی به فارسی
تنبل , درخورد تنبلي , کند , بطي ء , کندرو , باکندي حرکت کردن , سست بودن
-
واژههای مشابه
-
کسلان قیه
لغتنامه دهخدا
کسلان قیه . [ ک َ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو از توابع قروه در استان کردستان . کوهستانی است و400تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
جستوجو در متن
-
درخورد تنبلی
دیکشنری فارسی به عربی
کسلان
-
بطی ء
دیکشنری فارسی به عربی
کسلان
-
باکندی حرکت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
کسلان
-
سست بودن
دیکشنری فارسی به عربی
کسلان
-
کندرو
دیکشنری فارسی به عربی
بطيي , کسلان
-
کسلی
لغتنامه دهخدا
کسلی . [ ک َ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ کسلان . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کسلان شود.
-
تنبل
دیکشنری فارسی به عربی
بطيي , تکاسل , تهدل , عاطل , کامل , کسلان , کسول