کسلانلغتنامه دهخداکسلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیر چائی بخش ترکمان شهرستان میانه . کوهستانی است و 482 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کسلانلغتنامه دهخداکسلان . [ ک َ ] (ع ص ) سست و کاهل . ج ، کسالی [ ک َ لا / ک ُ لا ] . کِسالی ؛ کسلی [ ک َ لا ] . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و کسالی [ ک ِ لا ] . (ناظم الاطباء).
کیسلانلغتنامه دهخداکیسلان . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کل تپه ٔ فیض اﷲبیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کسلیانلغتنامه دهخداکسلیان . [ ک َ س ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش سوادکوه شهرستان شاهی است . این دهستان در خاور دهستان زیر آب واقع شده و منطقه ای است کوهستانی و جنگلی هوای آن معتدل و مرطوب است . دهستان از 16آبادی نزدیک بهم تشکیل شده و جمعیت آن در حدود <sp
قصلانلغتنامه دهخداقصلان . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع در 8 هزارگزی شمال قروه و کنار راه قروه به باباگرگر. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر است . سکنه ٔ آن 528 تن است . آب آن از چشمه
لولاک کسلیانلغتنامه دهخدالولاک کسلیان . [ ل َ ک َس ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کسلیان بخش سوادکوه شهرستان شاهی . واقع در ده هزارگزی خاوری زیرآب . کوهستانی ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی . دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و برنج . شغل اهالی زراعت و راه آن
کسلان قیهلغتنامه دهخداکسلان قیه . [ ک َ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو از توابع قروه در استان کردستان . کوهستانی است و400تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کسلانةلغتنامه دهخداکسلانة. [ ک َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث کسلان یعنی زن سست و کاهل . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کسلان قیهلغتنامه دهخداکسلان قیه . [ ک َ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو از توابع قروه در استان کردستان . کوهستانی است و400تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کسلان قیهلغتنامه دهخداکسلان قیه . [ ک َ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو از توابع قروه در استان کردستان . کوهستانی است و400تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کسلانةلغتنامه دهخداکسلانة. [ ک َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث کسلان یعنی زن سست و کاهل . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).