مقررهلغتنامه دهخدامقرره . [ م ُ ق َرْ رَ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) برقرار شده و برپا شده و معین شده و قرار داده شده . (ناظم الاطباء). تأنیث مقرر. ج ، مقررات . و رجوع به مقرر و مقررات شود.
مقرریلغتنامه دهخدامقرری . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مقرر. رجوع به مقرر شود. || (اِ) نوعی مواجب . راتبه . راستاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در قدیم به معنی حقوق و مواجب و وظیفه بکار می رفته است . (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ). قرارداد دائمی و همیشگی و مستمری و راتب . (ن
requirementدیکشنری انگلیسی به فارسیمورد نیاز، نیاز، الزام، نیازمندی، احتیاج، تقاضا، التزام، مقرره، ایجاب، دربایست