ملاحظلغتنامه دهخداملاحظ. [ م َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مَلحَظ. (از اقرب الموارد). ج ِ ملحظ، مصدر میمی از لحظه ولحظ الیه ، یعنی به دنبال چشم به سوی او نگریست . (مقدمه ٔ دیوان حافظ چ قزوینی حاشیه ٔ ص صو) : یرمون بالخطب الطوال و تارةوحی الملاحظ خفیة الرقباء.ابوداودبن
ملاحزلغتنامه دهخداملاحز. [ م َ ح ِ ] (ع اِ) جایهای تنگ و تنگیها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مضایق . مَلحَز واحد آن است . (از اقرب الموارد).
ملاحجلغتنامه دهخداملاحج . [ م َ ح ِ ] (ع اِ) جایهای تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مضایق . (محیطالمحیط). || محاجم . (از اقرب الموارد).
ملاحسلغتنامه دهخداملاحس . [ م َ ح ِ ] (ع اِ) جایهای لیسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- امثال :ترکته بملاحس البقر اولاده ؛ یعنی ترک کردم او را در فلاتی و مراد آن است که معلوم نیست او در کجاست . (از اقرب الموارد). گذاشتم ا
ملحظلغتنامه دهخداملحظ. [ م َ ح َ ] (ع مص ، اِ) به دنبال چشم نگریستن یا موضع آن .ج ، ملاحظ. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاحظ شود.
ملاحظتلغتنامه دهخداملاحظت . [ م ُ ح َ / ح ِ ظَ ] (از ع ، مص ) ملاحظة. مَلاحظه . نگریستن . نگاه کردن : تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهر است . (کلیله و دمنه ). حربا... به چه زهره با زهرةالدنیا و غزاله ٔ زهرا که بلقیس سبای سناوی
ملاحظهلغتنامه دهخداملاحظه . [ م ُ ح َ ظَ / ح ِ ظِ ] (ازع ، اِمص ) ملاحظة. دیدن . نگریستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی ، نگاه و نظر. (ناظم الاطباء). نگرش : دوم ملاحظه ٔ معانی باطنه از عالم ملکوت و آن خاص قوت قلب باشد. (مص
ملاحظةلغتنامه دهخداملاحظة. [ م ُ ح َ ظَ ] (ع مص ) به گوشه ٔ چشم که با سوی گوش دارد نگریستن . (تاج المصادربیهقی ). همدیگر را نگریستن به دنبال چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به گوشه ٔ چشم نگریستن . (غیاث ). یکدیگر را نگریستن به گوشه ٔ چشم . لِحاظ.(از اقرب الموارد). || نگریستن
ملاحظةدیکشنری عربی به فارسیاجازه نامه , ورقه جيره , يادداشت مختصر , پروانه , ورقه راي را ثبت کردن , اجازه نامه جا و خوراک صادر کردن , ياداشت , تبصره , توجه کردن , ذکر کردن , ملا حضه کردن , اخطار , اگهي , مشاهده , ملا حظه , نظر , تذکر
ملحظلغتنامه دهخداملحظ. [ م َ ح َ ] (ع مص ، اِ) به دنبال چشم نگریستن یا موضع آن .ج ، ملاحظ. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاحظ شود.
مرصادلغتنامه دهخدامرصاد. [ م ِ ] (ع اِ) راه . (منتهی الارب ). طریق . (اقرب الموارد). راه فراخ . (دهار) (غیاث ) (ترجمان القرآن جرجانی ). مَرصَد. ج ، مَراصید. (لاروس عربی ) (المنجد). || راهی که در او نگاهبان باشد. (دهار). دیده گاه . دیده گه . رصدگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا). جای دیده بان . گذرگاه
ملاحظتلغتنامه دهخداملاحظت . [ م ُ ح َ / ح ِ ظَ ] (از ع ، مص ) ملاحظة. مَلاحظه . نگریستن . نگاه کردن : تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهر است . (کلیله و دمنه ). حربا... به چه زهره با زهرةالدنیا و غزاله ٔ زهرا که بلقیس سبای سناوی
ملاحظهلغتنامه دهخداملاحظه . [ م ُ ح َ ظَ / ح ِ ظِ ] (ازع ، اِمص ) ملاحظة. دیدن . نگریستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی ، نگاه و نظر. (ناظم الاطباء). نگرش : دوم ملاحظه ٔ معانی باطنه از عالم ملکوت و آن خاص قوت قلب باشد. (مص
ملاحظه کارلغتنامه دهخداملاحظه کار. [ م ُ ح َ ظَ / ح ِ ظِ ] (ص مرکب ) محتاط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه رعایت جوانب کارها کند. بااحتیاط. حازم .
ملاحظه کاریلغتنامه دهخداملاحظه کاری . [ م ُ ح َ ظَ / ح ِ ظِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت ملاحظه کار. رعایت جوانب امور. حزم . احتیاط. احتیاطکاری . و رجوع به ملاحظه کار شود.