ملازمفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که همیشه با کس دیگر باشد؛ همراه؛ نوکر.۲. چیزی که همیشه پیوسته به چیز دیگر باشد.
ملازملغتنامه دهخداملازم . [ م ُ زِ ] (ع ص ) دست در گردن اندازنده با هم . (منتهی الارب ). دست در گردن هم اندازنده و معانقه کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || همیشه باشنده به جایی یا نزد کسی . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، همیشه باشنده در جایی و یا در نزد کسی . (ناظم الاطباء). آ
ملازمدیکشنری فارسی به انگلیسیaccompaniment, attendant, collateral, companion, concomitant, escort, retainer, satellite
ملازمفرهنگ مترادف و متضاد۱. دمخور، همدم، همراه، همنشین ۲. خدمتکار، فراش، گماشته، نوکر ۳. لازمه، ملتزم ۴. متلازم، ملازمه ۵. مراقبت، مواظبت
متفرقةلغتنامه دهخدامتفرقة. [ م ُ ت َ ف َرْ رِق َ ] (ع ص ) تأنیث متفرق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جداگانه . پراکنده : و قال یا بنی لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقة ... . (قرآن 67/12). || دسته ای از نگهبانان مخصوص سلطان ع
دیوانیلغتنامه دهخدادیوانی . [ دی ] (ص نسبی ) منسوب به دیوان . درباری . منسوب ببارگاه و دربار پادشاه : و بوالقاسم بوالحکم که صاحب معتمد است آنچه رود بوقت خویش انهاء میکند و مثالهای سلطانی و دیوانی میرسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270). || ملا
ملازمفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که همیشه با کس دیگر باشد؛ همراه؛ نوکر.۲. چیزی که همیشه پیوسته به چیز دیگر باشد.
ملازملغتنامه دهخداملازم . [ م ُ زِ ] (ع ص ) دست در گردن اندازنده با هم . (منتهی الارب ). دست در گردن هم اندازنده و معانقه کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || همیشه باشنده به جایی یا نزد کسی . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، همیشه باشنده در جایی و یا در نزد کسی . (ناظم الاطباء). آ
ملازمدیکشنری فارسی به انگلیسیaccompaniment, attendant, collateral, companion, concomitant, escort, retainer, satellite
ملازمفرهنگ مترادف و متضاد۱. دمخور، همدم، همراه، همنشین ۲. خدمتکار، فراش، گماشته، نوکر ۳. لازمه، ملتزم ۴. متلازم، ملازمه ۵. مراقبت، مواظبت
نوملازملغتنامه دهخدانوملازم . [ ن َ / نُو م ُ زِ ] (ص مرکب ) نوکر تازه ٔ ناآزموده و شاگرد. (ناظم الاطباء).
ملازمفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که همیشه با کس دیگر باشد؛ همراه؛ نوکر.۲. چیزی که همیشه پیوسته به چیز دیگر باشد.
ملازملغتنامه دهخداملازم . [ م ُ زِ ] (ع ص ) دست در گردن اندازنده با هم . (منتهی الارب ). دست در گردن هم اندازنده و معانقه کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || همیشه باشنده به جایی یا نزد کسی . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، همیشه باشنده در جایی و یا در نزد کسی . (ناظم الاطباء). آ
ملازمدیکشنری فارسی به انگلیسیaccompaniment, attendant, collateral, companion, concomitant, escort, retainer, satellite