خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملیح
/malih/
معنی
۱. نمکدار.
۲. گندمگون؛ خوبصورت؛ نمکین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باملاحت، بانمک، ملیحه، نمکین
۲. گندمگون، گیرا
۳. خوشگل، دلربا، زیبا، قشنگ ≠ زشت، بدگل
۴. خوشآیند، دلنشین، دوستداشتنی
دیکشنری
comely, fetching, maidenly, pretty, sweet
-
جستوجوی دقیق
-
ملیح
واژگان مترادف و متضاد
۱. باملاحت، بانمک، ملیحه، نمکین ۲. گندمگون، گیرا ۳. خوشگل، دلربا، زیبا، قشنگ ≠ زشت، بدگل ۴. خوشآیند، دلنشین، دوستداشتنی
-
ملیح
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) 1 - نمکین ، نمک دار. 2 - دارای
-
ملیح
لغتنامه دهخدا
ملیح . [ ] (اِ) نوعی از عوسج است بزرگ برگ و سرخ . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
ملیح
لغتنامه دهخدا
ملیح . [ م َ ] (ع ص ) رجل ملیح ؛ مردی شیرین . ج ، مِلاح ، اَملاح . (مهذب الاسماء). مرد خوب صورت . (ناظم الاطباء). خوب صورت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دارای ملاحت . تأنیث آن ملیحة. ج ، ملاح ، املاح . (از اقرب الموارد). || قبره . کاکلی . (از دزی ج 1...
-
ملیح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] malih ۱. نمکدار.۲. گندمگون؛ خوبصورت؛ نمکین.
-
ملیح
دیکشنری فارسی به عربی
رخيم , سحر , نغمي
-
واژههای مشابه
-
مِلِیْحَ
لهجه و گویش گنابادی
meleyha در گویش گنابادی یعنی ملایم ، با محبت ، مهربان ، دوست داشتنی
-
ملیحسا
فرهنگ نامها
(تلفظ: malih sā) (عربی ـ فارسی) (ملیح + سا (پسوند شباهت)) ، همچون ملیح ، زیبا و خوشایند ، دارای ملاحت ، با نمک ؛ (در قدیم) دوست داشتنی و مورد پسند .
-
حشو ملیح
لغتنامه دهخدا
حشو ملیح . [ ح َ وِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حشو لوزینه . حشوی که معنی نیفزاید لیکن در عذوبت بیفزاید. شمس قیس آرد: آن است که هر چند شعر در معنی بدان محتاج نباشد در عذوبت آن بیفزاید و آن را رونقی دیگر دهد، چنانکه رشید گفته است :در محنت این زمانه ...
-
ملیح خولانی
لغتنامه دهخدا
ملیح خولانی . [ م َ ح ِ ] (اِخ ) از شاگردان بابک بن بهرام و بابک شاگرد شبلی بود و ملیح رئیس فرقه ٔ خولانیین ازمغتسله . (ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملیح سمرقندی
لغتنامه دهخدا
ملیح سمرقندی . [ م َ ح ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) مولانا بدیعپسر ملا محمدشریف . از شاعران قرن یازدهم هجری و از ملازمان عبدالعزیزخان حاکم بخارا بوده است . از اوست :تا در کنارْ دختر رز را کشیده است لب تشنه اند باده پرستان به خون هم .رجوع به تذکره ٔ نصرآباد...
-
ملیح گوی
لغتنامه دهخدا
ملیح گوی . [ م َ ] (نف مرکب ) آنکه گفتار وی مطبوع و خوش آیند باشد. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
ملیه
لغتنامه دهخدا
ملیه . [ م َ ] (ع ص ) ملیح . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (اقرب الموارد). زیبا و ملیح و خوب صورت . (ناظم الاطباء). || رجل ملیه و مُمْتَلَه ْ، مرد عقل از دست داده . (از اقرب الموارد). || سلیه ملیه ؛ بی مزه . و سلیخ و ملیخ نیز گویند و گفته شده است اتبا...