ممانعلغتنامه دهخداممانع. [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) بازدارنده و مقاومت کننده . منعکننده . مَنوع . || مزاحم و سرکش . گردنکش . (از ناظم الاطباء).
ممانهلغتنامه دهخداممانه . [ م ُ مان ن َ ] (ع مص ) تردد کردن در روایی حاجت کسی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تردید کردن در بجا آوردن نیاز کسی . (از اقرب الموارد). اندیشه کردن در کاری . (تاج المصادر بیهقی ).
میمونةلغتنامه دهخدامیمونة. [ م َ مو ن َ ] (اِخ ) بنت الحارث بن حزن الهلالیه . آخرین زنی است که با حضرت رسول ازدواج کرد و مرگ وی نیز پس ازمرگ بقیه ٔ زنهای آن حضرت دررسید. قبل از هجرت در مکه با حضرت محمد (ص ) بیعت کرد و بدین اسلام درآمد در ابتدای زندگی نامش «سرة» بود و بعداً میمونه نامیده شد. قبل
میمونةلغتنامه دهخدامیمونة. [ م َ مو ن َ ](ع ص ) مؤنث میمون . میمونه . رجوع به میمون و میمونه شود. || (اِ) نامی است از نامهای زنان .
میمونیهلغتنامه دهخدامیمونیه . [ م َ مو نی ی َ ] (اِخ ) گروهی از خوارج عجارده اند که یاران و پیروان میمون بن عمران میباشند. قائل به قدر هستند یعنی افعال بندگان را به قدرت آنان اسناد دهند و میگویند استطاعت مقدم بر فعل است و خداوند خیرخواهد نه شر و معصیت نخواهد چنانچه معتزله گویند. و کودکان کفار در
میمونیهلغتنامه دهخدامیمونیه . [ م َ مو نی ی َ ] (اِخ ) یکی از فرق اسمعیلیه که پیروان عبداﷲبن میمون قداح میباشند و این فرقه را نباید با فرقه ٔ میمونیه ٔ عجارده که از خوارجند اشتباه کرد. (خاندان نوبختی ص 265).
ممانعتلغتنامه دهخداممانعت . [ م ُ ن َ / ن ِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) بازداشتگی و منع و نهی و تعرض و مزاحمت و اعتراض و دفع.(ناظم الاطباء). بازداشتن کسی از چیزی . جلوگیری . بازداشت . منع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : محسن بن طاق که امیر غز بو
ممانعةلغتنامه دهخداممانعة. [ م ُ ن َ ع َ ] (ع مص ) بازداشتن از یکدیگر و کسی را از چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کسی را از چیزی بازداشتن . (مصادر زوزنی ). کسی را از چیزی واداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن و منع کردن . (غیاث اللغات ). || در اصطلاح ، عبارت از آن است که سائل مقدمات
ممانعتلغتنامه دهخداممانعت . [ م ُ ن َ / ن ِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) بازداشتگی و منع و نهی و تعرض و مزاحمت و اعتراض و دفع.(ناظم الاطباء). بازداشتن کسی از چیزی . جلوگیری . بازداشت . منع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : محسن بن طاق که امیر غز بو
ممانعةلغتنامه دهخداممانعة. [ م ُ ن َ ع َ ] (ع مص ) بازداشتن از یکدیگر و کسی را از چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کسی را از چیزی بازداشتن . (مصادر زوزنی ). کسی را از چیزی واداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن و منع کردن . (غیاث اللغات ). || در اصطلاح ، عبارت از آن است که سائل مقدمات