منتصرلغتنامه دهخدامنتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) الکومی . رجوع به یوسف بن محمد المستنصر (یا المنتصر) شود.
منتصرلغتنامه دهخدامنتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) بیست و دومین از امرای بنی مرین در مراکش (786 - 788 هَ . ق .). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
منتصرلغتنامه دهخدامنتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) دادستاننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیروز و غالب و چیره بر دشمن . || آزادشده و آنکه خویشتن را آزاد می کند. (ناظم الاطباء).
منتشر کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. انتشار دادن ۲. پخش کردن، توزیع کردن ۳. پراکندن ۴. چاپ کردن، به چاپ رساندن ۵. سرایت دادن ۶. گستردن ۷. ترویج کردن، رواجدادن
publishedدیکشنری انگلیسی به فارسیمنتشر شده، منتشر کردن، چاپ کردن، منتشر شدن، منتشر ساختن، طبع ونشر کردن، صادر کردن
publishesدیکشنری انگلیسی به فارسیانتشارات، منتشر کردن، چاپ کردن، منتشر شدن، منتشر ساختن، طبع ونشر کردن، صادر کردن
publishingدیکشنری انگلیسی به فارسیانتشارات، منتشر کردن، چاپ کردن، منتشر شدن، منتشر ساختن، طبع ونشر کردن، صادر کردن
publishدیکشنری انگلیسی به فارسیانتشار، منتشر کردن، چاپ کردن، منتشر شدن، منتشر ساختن، طبع ونشر کردن، صادر کردن
منتشرلغتنامه دهخدامنتشر. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) پراکنده . (غیاث ) (آنندراج ). پراکنده گشته و گسترده شده . پراکنده و پاشیده و افشان . (از ناظم الاطباء). پراکنده . پریشان . متفرق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خشعاً أبصارهم یخرجون من الأجداث کأنهم جراد منتشر. (قرآن <s
منتشرفرهنگ فارسی معین(مُ تَ ش ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - فاش ، شایع . 2 - پراکنده ، پاشیده . 3 - انتشار یافته .
منتشرلغتنامه دهخدامنتشر. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) پراکنده . (غیاث ) (آنندراج ). پراکنده گشته و گسترده شده . پراکنده و پاشیده و افشان . (از ناظم الاطباء). پراکنده . پریشان . متفرق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خشعاً أبصارهم یخرجون من الأجداث کأنهم جراد منتشر. (قرآن <s
منتشرفرهنگ فارسی معین(مُ تَ ش ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - فاش ، شایع . 2 - پراکنده ، پاشیده . 3 - انتشار یافته .