منخیلغتنامه دهخدامنخی . [ م ُ ] (ع ص ) آنکه ناز و بزرگ منشی و خودبینی او افزون گردد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به انخاء شود.
منخعلغتنامه دهخدامنخع. [ م َ خ َ ] (ع اِ) بند مهره ٔ بن گردن نزدیک سر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مفصل اولین فقره ٔ گردن با سر. (ناظم الاطباء). مفصل اولین فقره ٔ بین گردن و سر از درون . (از اقرب الموارد).
منیخلغتنامه دهخدامنیخ . [ م ُ ] (اِخ ) مونیخ .به آلمانی «مونشن » . شهری است در آلمان غربی که مرکز باویر است و بر کنار رود ایزار واقع شده و 1210500 تن سکنه و کلیسای بزرگی از قرن 15 میلادی دارد. در این شهر آثاری از معماری قرنها
منیخلغتنامه دهخدامنیخ . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمن شیر بخش مرکزی شهرستان خرمشهر است و 700 تن سکنه دارد. ساکنین از طایفه ٔ موطور هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).