منزهلغتنامه دهخدامنزه . [ م ُ ن َزْ زَه ْ ] (ع ص ) پاک و دور گردانیده از زشتیها. (غیاث ) (آنندراج ). دور از پلیدیها و ناپسندیها و پاک و پاکیزه و بی آمیزش و مقدس . (ناظم الاطباء). بری . مبرا. سلیم . نزیه . بی آهو. بی عیب . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ز جای واز جهت باشی
منجحلغتنامه دهخدامنجح . [ ] (اِ) هو البرود الکافوری . (بحرالجواهر). یراد به فی الکحل الروشنایا و الادویة معجون النجاح . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 333). برود کافوری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به برود شود.
منجحلغتنامه دهخدامنجح . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) فیروزمند. ج ، مناجیح ، مناجح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نجات بخش . نتیجه بخش . رهایی دهنده . رهاننده : آنگه ندامت و تأسف مربح و منجح نباشد. (سندبادنامه ص 79<
منجیةلغتنامه دهخدامنجیة. [ م ُ ی َ ] (ع ص ) تأنیث منجی . ج ، منجیات . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منجی و منجیات شود.
منزعلغتنامه دهخدامنزع . [ م َ زَ ] (ع اِ) کشیدنگاه . و منه لم یبق فی القوس منزع ؛ یعنی کار به نهایت رسید. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء) : از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصه ٔ امل متسعی بود... تا امروز... وصیت می کرده ام ... (نفثةالمصدور چ یزدگر
منزهلغتنامه دهخدامنزه . [ م ُ ن َزْ زَه ْ ] (ع ص ) پاک و دور گردانیده از زشتیها. (غیاث ) (آنندراج ). دور از پلیدیها و ناپسندیها و پاک و پاکیزه و بی آمیزش و مقدس . (ناظم الاطباء). بری . مبرا. سلیم . نزیه . بی آهو. بی عیب . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ز جای واز جهت باشی
منزهلغتنامه دهخدامنزه . [ م ُ ن َزْ زِه ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تنزیه . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تنزیه شود. || (اصطلاح تصوف ) شخصی که ذات حق را به صفت تنزیه دانسته باشد و از حیث ظهور در مظاهر ندیده و ندانسته باشد. (غیاث ) (آنندراج ).
منزهلغتنامه دهخدامنزه . [ م ُ ن َزْ زَه ْ ] (ع ص ) پاک و دور گردانیده از زشتیها. (غیاث ) (آنندراج ). دور از پلیدیها و ناپسندیها و پاک و پاکیزه و بی آمیزش و مقدس . (ناظم الاطباء). بری . مبرا. سلیم . نزیه . بی آهو. بی عیب . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ز جای واز جهت باشی
منزهلغتنامه دهخدامنزه . [ م ُ ن َزْ زِه ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تنزیه . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تنزیه شود. || (اصطلاح تصوف ) شخصی که ذات حق را به صفت تنزیه دانسته باشد و از حیث ظهور در مظاهر ندیده و ندانسته باشد. (غیاث ) (آنندراج ).