منطقی رازیلغتنامه دهخدامنطقی رازی . [ م َ طِ ی ِ ] (اِخ ) از شاعران قدیم و در لغت نامه ٔ اسدی و حدایق السحر رشیدالدین وطواط به شعر او استشهاد شده است . (یادداشت مرحوم دهخدا). ابومحمد منصوربن علی منطقی رازی از معاصران صاحب بن عباد و در شعر دری استاد بوده است و شاید بتوان اورا قدیمترین شاعر پارسی گوی
منتقیلغتنامه دهخدامنتقی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آنکه برمی گزیند. || آنکه مغز از استخوان برمی آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به انتقاء شود.
منتقیلغتنامه دهخدامنتقی . [ م ُ ت َ قا ] (ع ص ) برگزیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاء شود.
منتکیلغتنامه دهخدامنتکی ٔ. [ م ُ ت َ ک ِءْ ] (ع ص ) دریافت کننده ٔ حق خود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منطقیلغتنامه دهخدامنطقی . [ م َ طِ ] (ص نسبی ) منسوب به علم منطق . (ناظم الاطباء). مربوط به علم منطق . مستدل . با استدلال . بر اساس برهان و دلیل : خردمندان را بنماییم به برهانهای عقلی و به حجتهای منطقی که آمدن مردم از کجاست . (زادالمسافرین ناصرخسرو چ برلین ص <span class
منطقیلغتنامه دهخدامنطقی . [م َ طِ ] (اِخ ) تخلص قاضی میرحسین بن معین الدین میبدی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به حسین میبدی شود.
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) منصوربن علی معروف به منطقی رازی . رجوع به منصور... شود.
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) منطقی . رجوع به منصوربن علی معروف به منطقی رازی شود.
منصور موردلغتنامه دهخدامنصور مورد. [ م َ رِ م ُ وَرْ رَ ] (اِخ ) یکی از شعرای قدیم فارسی است و بیرونی در کتاب الجماهر خود (ص 81) نام او برده و این بیت را از او نقل کرده است :کجا خاک درگاهش از کیمیاست که یاقوت گردد همی زو مدر. (یادداشت
تاپاکلغتنامه دهخداتاپاک . (اِ) طپیدن و اضطراب و بیقراری . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). بیقراری و تب داشتن و مصدر آن تپیدن وبطاء معرب است . (آنندراج ) (انجمن آرا) : از غم و غصه دل دشمنت بادگاه در تاپاک و گاهی در سنخج . علی من
منطقیلغتنامه دهخدامنطقی . [ م َ طِ ] (ص نسبی ) منسوب به علم منطق . (ناظم الاطباء). مربوط به علم منطق . مستدل . با استدلال . بر اساس برهان و دلیل : خردمندان را بنماییم به برهانهای عقلی و به حجتهای منطقی که آمدن مردم از کجاست . (زادالمسافرین ناصرخسرو چ برلین ص <span class
منطقیلغتنامه دهخدامنطقی . [م َ طِ ] (اِخ ) تخلص قاضی میرحسین بن معین الدین میبدی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به حسین میبدی شود.
منطقیدیکشنری فارسی به انگلیسیlevel, close, intellectual, just, sound, legitimate, logical, lucid, rational, reasonable, sensible
منطقیفرهنگ فارسی معین(مَ طِ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به منطق : منطق دان ، عالم منطق . 2 - آن چه از روی تفکر و تعقل گفته شود.
منطقیلغتنامه دهخدامنطقی . [ م َ طِ ] (ص نسبی ) منسوب به علم منطق . (ناظم الاطباء). مربوط به علم منطق . مستدل . با استدلال . بر اساس برهان و دلیل : خردمندان را بنماییم به برهانهای عقلی و به حجتهای منطقی که آمدن مردم از کجاست . (زادالمسافرین ناصرخسرو چ برلین ص <span class
منطقیلغتنامه دهخدامنطقی . [م َ طِ ] (اِخ ) تخلص قاضی میرحسین بن معین الدین میبدی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به حسین میبدی شود.
ابراهیم منطقیلغتنامه دهخداابراهیم منطقی . [ اِ م ِ م َ طِ ] (اِخ ) رضی الدین ابراهیم بن سلیمان رومی . عالمی فاضل و متدین بود. هفت بار بحج رفت و در 732 هَ .ق . به دمشق درگذشت .
حملة منطقیlogical attackواژههای مصوب فرهنگستانحمله با هدف بازیابی دادههای سرّی از تجهیزات امن بدون آسیبرسانی جدی به آنها