منعقد شدن

مترادف

۱. بسته شدن
۲. دلمه شدن
۳. سفت شدن
۴. برگزار شدن، برپا داشتن، تشکیل شدن، ترتیبیافتن

جست‌وجوی دقیق

منعقد شدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

bind, coagulate

منعقد شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. بسته شدن ۲. دلمه شدن ۳. سفت شدن ۴. برگزار شدن، برپا داشتن، تشکیل شدن، ترتیبیافتن

منعقد شدن

دیکشنری فارسی به ترکی

akdedilmek

جست‌وجوی هم‌آوا

منعقد

لغت‌نامه دهخدا

منعقد. [ م ُ ع َ ق ِ] (ع ص ) بسته شونده . (غیاث ) (آنندراج ). بسته شده و بسته و بند کرده و گره زده و بسته شده . (ناظم الاطباء).- منعقداللسان ؛ بسته زبان . (ناظم الاطباء). || معاهده و شرط بسته شده و انجام پذیرفته . (ناظم الاطباء). نهاده (عهد، پ

منعقد

فرهنگ فارسی عمید

۱. بسته‌شده.۲. سفت‌شده؛ لخته‌شده: خون منعقد.

منعقد

فرهنگ فارسی معین

(مُ عَ قِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) بسته شده ، برقرار شده . 2 - (ص .) سفت شده ، بسته شده .

منعقد

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. برپا، برقرار، دایر ۲. بسته، مجری ۳. دلمه، منجمد

منعقد کردن

دیکشنری فارسی به عربی

استنتج ، إبرامٌ

جست‌وجوی مشابه

منعقد شدن جلسه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

hold

منعقد شدن خون

دیکشنری فارسی به انگلیسی

congeal

جست‌وجوی متن

إبرامٌ

دیکشنری عربی به فارسی

عقدقرارداد , بستنقرارداد , منعقد کردن

دلمه

فرهنگ مترادف و متضاد

بسته، منجمد، منعقد

لخته

فرهنگ مترادف و متضاد

بسته، دلمه، سفت، منعقد

قرارداد از دور

distance contract

واژه‌های مصوب فرهنگستان

قراردادی که از راه ارتباطات الکترونیکی منعقد شود

thrombi

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ترومبو، لخته، خون منعقد شده در رگ

جست‌وجوی هم‌آغاز

منعقد

لغت‌نامه دهخدا

منعقد. [ م ُ ع َ ق ِ] (ع ص ) بسته شونده . (غیاث ) (آنندراج ). بسته شده و بسته و بند کرده و گره زده و بسته شده . (ناظم الاطباء).- منعقداللسان ؛ بسته زبان . (ناظم الاطباء). || معاهده و شرط بسته شده و انجام پذیرفته . (ناظم الاطباء). نهاده (عهد، پ

منعقد

فرهنگ فارسی عمید

۱. بسته‌شده.۲. سفت‌شده؛ لخته‌شده: خون منعقد.

منعقد

فرهنگ فارسی معین

(مُ عَ قِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) بسته شده ، برقرار شده . 2 - (ص .) سفت شده ، بسته شده .

منعقد

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. برپا، برقرار، دایر ۲. بسته، مجری ۳. دلمه، منجمد

جست‌وجوی هم‌قافیه

منعقد

لغت‌نامه دهخدا

منعقد. [ م ُ ع َ ق ِ] (ع ص ) بسته شونده . (غیاث ) (آنندراج ). بسته شده و بسته و بند کرده و گره زده و بسته شده . (ناظم الاطباء).- منعقداللسان ؛ بسته زبان . (ناظم الاطباء). || معاهده و شرط بسته شده و انجام پذیرفته . (ناظم الاطباء). نهاده (عهد، پ

منعقد

فرهنگ فارسی عمید

۱. بسته‌شده.۲. سفت‌شده؛ لخته‌شده: خون منعقد.

منعقد

فرهنگ فارسی معین

(مُ عَ قِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) بسته شده ، برقرار شده . 2 - (ص .) سفت شده ، بسته شده .

منعقد

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. برپا، برقرار، دایر ۲. بسته، مجری ۳. دلمه، منجمد

ترجمه مقاله