مئنهلغتنامه دهخدامئنه . [ م َ ءِن ْ ن َ ] (ع اِ) نشانی . (منتهی الارب ). علامت و نشان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
یمنةلغتنامه دهخدایمنة. [ ی َ ن َ ] (ع اِ) سوی راست . خلاف یسرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گویند: اخذ یمنة؛ أی ناحیة الیمین . و قعد یمنة؛ به سوی راست نشست . (ناظم الاطباء). سوی راست . (دهار).
یمنةلغتنامه دهخدایمنة. [ ی ُ ن َ ] (ع اِ) نوعی از چادرهای یمن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، یُمَن . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خجستگی . (دهار).
یمنهلغتنامه دهخدایمنه . [ ی ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) خجسته که نام گُلی است . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء).
تبريةدیکشنری عربی به فارسیامرزش گناه , بخشايش , عفو , بخشودگي , تبرءه , براءت , انصراف از مجازات , منع تعقيب کيفري
absolutionsدیکشنری انگلیسی به فارسیبی احتیاط، امرزش گناه، بخشایش، بخشودگی، تبرئه، برائت، عفو، انصراف از مجازات، منع تعقیب کیفری
absolutionدیکشنری انگلیسی به فارسیعزت نفس، امرزش گناه، بخشایش، بخشودگی، تبرئه، برائت، عفو، انصراف از مجازات، منع تعقیب کیفری
منعلغتنامه دهخدامنع. [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن . (المصادر زوزنی ). بازداشتن کسی را از کاری و چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). بازداشت و دورکردگی و دفع و رد و تعرض و ممانعت و نهی و نفی و انکار و مخالفت و مزاحمت .(ناظم الاطباء). جلوگیری
منعدیکشنری عربی به فارسیقدغن کردن , تحريم کردن , لعن کردن , لعن , حکم تحريم يا تکفير , اعلا ن ازدواج در کليسا , بجز , باستثناء , ممنوعيت , منع
منعدیکشنری فارسی به انگلیسیban, bar, discouragement, preclusion, prevention, prohibition, restraint, veto
متمنعلغتنامه دهخدامتمنع. [ م ُ ت َ م َن ْ ن ِ ] (ع ص ) ثابت و استوار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تمنع شود. || غالب و مظفر و فیروز. || دلیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || کسی که بازمیدارد و منع میکند. (از فرهنگ جانسون ).
منعلغتنامه دهخدامنع. [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن . (المصادر زوزنی ). بازداشتن کسی را از کاری و چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). بازداشت و دورکردگی و دفع و رد و تعرض و ممانعت و نهی و نفی و انکار و مخالفت و مزاحمت .(ناظم الاطباء). جلوگیری
امنعلغتنامه دهخداامنع. [ اَ ن َ ] (ع ص ) با عز و ارجمندی . (ناظم الاطباء). || (ن تف ) منیعتر. بلندتر. استوارتر. (فرهنگ فارسی معین ).- امثال : امنع من ام قرفة . امنع من انف الاسد . امنع م
تمنعلغتنامه دهخداتمنع. [ ت َ م َن ْ ن ُ ] (ع مص ) استوار و قوی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازداشتن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازایستادن . (آنندراج ). || چیره شدن بر آن . (منتهی الارب ) (ن
امنعدیکشنری عربی به فارسیمسدود کردن , محروم کردن , سلب کردن , باز داشتن و نهي کردن , منع کردن , مانع شدن , از بروز احساسات جلوگيري کردن , جلوگيري کردن , پيش گيري کردن , بازداشتن , ممانعت کردن , ممنوع کردن , تحريم کردن , نهي