منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ک َ ] (ع ص )ناروا. (دهار). بد و قبیح و ناشایسته و شگفت و امر قبیح که هر که بیند انکار کند و نامشروع به معنی ناشایسته شده . (آنندراج ) (غیاث ). کار زشت و شگفت . (منتهی الارب ). کار زشت و شگفت و بد و قبیح و زشت و ناشایسته و ناپسند و نامشروع و هر کار که هرکس بیند انک
منقرلغتنامه دهخدامنقر. [ م ِ ق َ ] (ع اِ) میتین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کلنگ . ج ، مناقر. (از اقرب الموارد). || اسکنه . ج ، مناقر. (مهذب الاسماء). || چوب کنده کرده برای شراب . (منتهی الارب ). چوب ناودار جهت ساختن شراب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چاه تنگ سر یا چا
منقرلغتنامه دهخدامنقر. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) شیر نیک ترش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منقرلغتنامه دهخدامنقر. [ م ُ ق ُ ] (ع اِ) چوب کنده کرده جهت شراب . ج ، مناقیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چوب ناودار جهت ساختن شراب . (ناظم الاطباء). || چاه خرد و سرتنگ . (مهذب الاسماء). چاه خرد تنگ سر در زمین درشت یا چاه بسیارآب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب المو
منقرلغتنامه دهخدامنقر. [ م ُ ن َق ْ ق َ ] (ع ص ) منقرالعین ؛ مرد که چشمش در مغاک فرورفته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
disclaimsدیکشنری انگلیسی به فارسیمخالفت می کند، انکار کردن، رد کردن، قبول نکردن، منکر ادعایی شدن، از خود سلب کردن، ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimedدیکشنری انگلیسی به فارسیرد شد، انکار کردن، رد کردن، قبول نکردن، منکر ادعایی شدن، از خود سلب کردن، ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimدیکشنری انگلیسی به فارسیسلب مسئولیت، انکار کردن، رد کردن، قبول نکردن، منکر ادعایی شدن، از خود سلب کردن، ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimingدیکشنری انگلیسی به فارسیسلب مسئولیت، انکار کردن، رد کردن، قبول نکردن، منکر ادعایی شدن، از خود سلب کردن، ترک دعوا کردن نسبت به
انکردیکشنری عربی به فارسیترک کردن , انکار کردن , بخود حرام کردن , کف نفس کردن , رد کردن , انکار , رد , نفي , ردکردن , قبول نکردن , ترک دعوا کردن نسبت به , منکر ادعايي شدن , از خود سلب کردن
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ک َ ] (ع ص )ناروا. (دهار). بد و قبیح و ناشایسته و شگفت و امر قبیح که هر که بیند انکار کند و نامشروع به معنی ناشایسته شده . (آنندراج ) (غیاث ). کار زشت و شگفت . (منتهی الارب ). کار زشت و شگفت و بد و قبیح و زشت و ناشایسته و ناپسند و نامشروع و هر کار که هرکس بیند انک
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ن َک ْ ک َ ] (ع ص ) خلاف معروف . (المنجد) (مهذب الأسماء). غیرمعین و غیرمحقق . (ناظم الاطباء). رجوع به تنکیر شود.
منکرلغتنامه دهخدامنکر.[ م ُ ک َ ] (ع مص ) نُکُر. نُکر. نکراء. (منتهی الارب ). نُکُر. (ترجمان القرآن ). رجوع به همین کلمات شود.
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ک َ ] (اِخ ) فرشته ای در گور که سؤال کند. (مهذب الأسماء). نام فرشته ای که در گور سؤال کند. (غیاث ) (آنندراج ). نام یکی از دو ملک که در قبر نزد مرده آیند. نام یکی از دو ملک که در گور از دین و اعمال مرده پرسند و نام دیگری نکیر باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). منکر و
حدیث منکرلغتنامه دهخداحدیث منکر. [ ح َ ث ِ م ُ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوازده قسم حدیث ضعیف . رجوع به حدیث شود.
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ک َ ] (ع ص )ناروا. (دهار). بد و قبیح و ناشایسته و شگفت و امر قبیح که هر که بیند انکار کند و نامشروع به معنی ناشایسته شده . (آنندراج ) (غیاث ). کار زشت و شگفت . (منتهی الارب ). کار زشت و شگفت و بد و قبیح و زشت و ناشایسته و ناپسند و نامشروع و هر کار که هرکس بیند انک
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ن َک ْ ک َ ] (ع ص ) خلاف معروف . (المنجد) (مهذب الأسماء). غیرمعین و غیرمحقق . (ناظم الاطباء). رجوع به تنکیر شود.
منکرلغتنامه دهخدامنکر.[ م ُ ک َ ] (ع مص ) نُکُر. نُکر. نکراء. (منتهی الارب ). نُکُر. (ترجمان القرآن ). رجوع به همین کلمات شود.
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ک َ ] (اِخ ) فرشته ای در گور که سؤال کند. (مهذب الأسماء). نام فرشته ای که در گور سؤال کند. (غیاث ) (آنندراج ). نام یکی از دو ملک که در قبر نزد مرده آیند. نام یکی از دو ملک که در گور از دین و اعمال مرده پرسند و نام دیگری نکیر باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). منکر و