مهرجانیلغتنامه دهخدامهرجانی . [ م ِ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مهرجان که بلده ٔ اسفراین است که مهرجانش نیز خوانند. (از الانساب سمعانی ).
مهرآزینلغتنامه دهخدامهرآزین . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 181 تن است . آب آن از رودخانه ٔ کرج ومحصول آن غلات ، بنشن ، چغندر قند، انگور و میوه و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1</sp
مهرزنلغتنامه دهخدامهرزن . [ م ُ زَ ] (نف مرکب ) آنکه اثر مهر بر کاغذ پدیدار می آورد. که مهر می کند. که ممهور می سازد. که مهر بر کاغذ یا بر چیزی می زند. || طابع. طباع . (منتهی الارب ). چاپچی . چاپ کننده . باسمه کننده .
مهریجانلغتنامه دهخدامهریجان . [ م ِ ] (اِخ ) از قرای مرو است و منسوب به آن مهریجانی . (از معجم البلدان ) (الانساب سمعانی ).
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بیهقی . الشیخ ابوالفضل محمدبن الحسین الکاتب البیهقی . ابوالحسن علی بن زید بیهقی در صص 178 - 175 گوید: او دبیر سلطان محمود بود به نیابت ابونصربن مشگان و دبیر سلطان محمدبن محم