خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موصل
/movassal/
معنی
۱. (ادبی) در بدیع، شعری که تمام حروف یک مصراع یا بیت آن قابل اتصال باشد و بتوان آنها را سر هم نوشت؛ متصلالحروف.
۲. [قدیمی] پیوسته؛ متصل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
موصل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movassal ۱. (ادبی) در بدیع، شعری که تمام حروف یک مصراع یا بیت آن قابل اتصال باشد و بتوان آنها را سر هم نوشت؛ متصلالحروف.۲. [قدیمی] پیوسته؛ متصل.
-
موصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] musel رساننده.
-
موصل
لغتنامه دهخدا
موصل . [ ص ِ ] (ع ص ) رساننده . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) (غیاث ) (آنندراج ). پیام آورنده . پیغام رساننده : موصل رسید و آورد اخبار فتح موصل باد این خبر مبارک بر پادشاه عادل . سلمان ساوجی (از آنندراج ).|| پیونددهنده . (ناظم الاطباء). پیوندکننده ...
-
موصل
لغتنامه دهخدا
موصل . [ م َ / مو ص ِ ] (اِخ ) شهری است میان عراق و جزیره . (از المنجد). شهری است [ از جزیره ] بزرگ با هوای درست و نعمت اندک . (حدود العالم ). یاقوت آن را چنین وصف میکند: شهر مشهور بزرگ و یکی از مراکز کم نظیر بلاد اسلامی است از حیث عظمت و کثرت نفوس و...
-
موصل
لغتنامه دهخدا
موصل . [ م َ ص ِ ] (اِخ ) زمینی است میان عراق و جزیره و آن زمین و جزیره را موصلان خوانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). موصل و جزیره . (از المنجد).
-
موصل
لغتنامه دهخدا
موصل . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) جای رسیدن و مکان وصول . || جای پیوند چیزی به چیزی . (ناظم الاطباء). جای وصل . (غیاث ) (آنندراج ). || پیوند رسن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای بستن ریسمان و پیوندگاه ریسمان . (ناظم الاطباء). || میان ران وسرین شتر. (منتهی ال...
-
موصل
لغتنامه دهخدا
موصل . [ م ُ وَص ْ ص َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از توصیل . پیوسته و متصل . (ناظم الاطباء). وصل کرده شده و پیوندکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || پیوندشده . پیوندی . درخت پیوندی . (از یادداشت مؤلف ) : نخل موصل شده ترنج و رطب داشت میوه و شاخش فراخ و تام بر...
-
موصل
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (اِفا.) رساننده ، پیوند دهنده .
-
موصل
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ صَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - پیوند کرده شده ، وصل شده . 2 - آن است که همة حروف یک مصراع یا یک بیت را بتوان به هم متصل کرد و سر هم نوشت ، متصل الحروف . مق . مقطع .
-
موصل
دیکشنری عربی به فارسی
متصل کردن , پيوستن , پيوند زدن , ازدواج کردن , گراييدن , متحد کردن , در مجاورت بودن
-
واژههای مشابه
-
مؤصل
لغتنامه دهخدا
مؤصل . [ م ُ ءَص ْ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأصیل . ریشه کننده و ثابت شونده . || آنکه سرفراز میکند و طلب می کند سرفرازی را. (ناظم الاطباء).
-
مؤصل
لغتنامه دهخدا
مؤصل . [ م ُءْ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ایصال ، آنکه در آخر روز درمی آید. ج ، مؤصلون . (ناظم الاطباء). ج ، مؤصلین ؛ منه آتینا مؤصلین . (منتهی الارب ).
-
مؤصل
لغتنامه دهخدا
مؤصل . [م ُ ءَص ْ ص َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تأصیل . محکم نموده و استوارکرده . (ناظم الاطباء). || اصل مؤصل ؛ ریشه ٔ محکم و استوار. محکم و بااصل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنکه دارای نسب قدیم و دارای آبرویی باشد عاری از هر عیب . (ناظم الاطباء)...
-
اتابکان موصل
لغتنامه دهخدا
اتابکان موصل .[ اَ ب َ ن ِ م َ / مو ص ِ ] (اِخ ) (521 - 631 هَ . ق .). رجوع به اتابکان الجزیره و شام شود. این سلسله را مغول برانداختند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام صص 144 - 145 و رجوع به قاموس الاعلام ماده ٔ اتابکان عراق شود.