لغتنامه دهخدا
مویزج . [ م َ زَ ] (معرب ، اِ) انشاثا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). زبیب الجبل . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). دارویی است . (نزهةالقلوب ). نبات او کوهی بود و دانه ٔ آن سیاه بود و پوست او درهم آمده به نخود سیاه مشابه بود. (صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ). زبیب جبلی خوانند و به فارسی مویزک گویند و