مُدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ُد، سَبک، شکل، رسممعمول، عادت، لباس رایج تازگی، تجدد، حرف آخر، مد روز
ماتmatte, flat 3واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد
ورنی ماتflat varnish, matte varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با درصد معینی ماتکننده ترکیب میشود تا در هنگام خشک شدن جلوهای مات بیابد
مُدىگویش بختیاری1. بهانهگیرى کودک؛ 2. میل پنهانى داشتن، ابراز نکردن میل درونى modi nana-se ekona>:بهانه مادرش را مىگیرد> .
نسبت شاخگیbranching ratioواژههای مصوب فرهنگستاننسبت احتمال واپاشی در یک مُد به احتمال واپاشی در مُد دیگر برای ذرات یا هستههای ناپایداری که بیش از یک مُد واپاشی دارند
مُدىگویش بختیاری1. بهانهگیرى کودک؛ 2. میل پنهانى داشتن، ابراز نکردن میل درونى modi nana-se ekona>:بهانه مادرش را مىگیرد> .
پادمُدantimodeواژههای مصوب فرهنگستانمقداری از یک متغیر تصادفی که متناظر با کمینۀ توزیع فراوانی آن است