مُهْلِکُوهَافرهنگ واژگان قرآنهلاک کننده های آن( در اصل مهلکون بوده که چون مضاف واقع شده نون آن حذف گردیده است )
مُهْلِکُواْفرهنگ واژگان قرآنهلاک کننده ها( در اصل مهلکون بوده که چون مضاف واقع شده نون آن حذف گردیده است )
محلقةلغتنامه دهخدامحلقة. [ م ُ ح َل ْ ل َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث مُحَلَّق . || یکی ِ مُحَلَّق . (منتهی الارب ). رجوع به محلق شود. || شتران که به شکل حلقه داغ بر آنها کرده باشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مهلکهلغتنامه دهخدامهلکه . [ م َ ل َ ک َ / ک ِ ] (از ع ، اِ) مهلکة. جای هلاک . موضع نابودی و تباهی . جای هلاکی : گفت ... همانا که از حکمت نباشد به اختیار در چنین مهلکه نشستن . (چهارمقاله ٔ عروضی ص 115).
مهلکهلغتنامه دهخدامهلکه . [ م ُ ل ِ ک َ ] (ع ص ) مهلکة. کشنده : بعد از آنکه هیچ امید نداشتیم و به دفعات در وقایع مهلکه افتاده بودیم و از جان ناامید گشته به همدیگر رسیدیم . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی 174).