لغتنامه دهخدا
ملاح . [ م َل ْلا ] (ع ص ، اِ) کشتیبان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشتیبان و این مأخوذ از مَلح به معنی هردو بال طپیدن مرغ است . (غیاث ). ناوبان . ناویار. ناوکار. دریاورز. دریانورد. آب نورد. جاشو. بَحّار. صاری . نوتی . (یادداشت