میلاو فرهنگ فارسی عمید۱. شاگرد: ◻︎ میلاو منی ای فغ و استاد توام من / پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان (رودکی: ۵۲۶).۲. شاگرد دکان.
میلاولغتنامه دهخدامیلاو. (اِ) شاگرد. (لغت فرس اسدی ) (فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). به معنی شاگرداست که در مقابل اوستاد باشد. (برهان ) : میلاو منی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه میلاو. رود
ملاویلغتنامه دهخداملاوی . [ م َ ] (اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است که در جنوب غربی شهرستان واقع است و از شمال به بخش ویسیان و از جنوب و جنوب شرقی به بخش الوار گرمسیری و رودخانه ٔ کشکان و از مشرق به بخش پاپی و از مغرب به رودخانه ٔ کشکان محدود است . شمال بخش کوهستانی و هوای آن سردسیر و
ملاویلغتنامه دهخداملاوی .[ م َ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان بالا گریوه است که دربخش ملاوی شهرستان خرم آباد واقع است . مرکز بخش است ودر حدود 200 تن سکنه دارد. بخشداری ، پست و تلگراف ، انتظامات ژاندارمری در این آبادی واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span cl
میلاولغتنامه دهخدامیلاو. (اِ) شاگرد. (لغت فرس اسدی ) (فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). به معنی شاگرداست که در مقابل اوستاد باشد. (برهان ) : میلاو منی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه میلاو. رود
میلاوهلغتنامه دهخدامیلاوه . [ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) شاگردانه و پولی که علاوه بر مزد استاد به شاگرد می دهند. (ناظم الاطباء). میلاویه . شاگردانه بود. (فرهنگ اوبهی ) (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ). شاگردانه یعنی اجرتی که به شاگرد دهند. (انجمن آرا) (آنندراج ). به معن
میلاویدنلغتنامه دهخدامیلاویدن . [ دَ ] (مص ) اخذ کردن . گرفتن . (یادداشت مؤلف ) : میلاو منی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه می لاو.رودکی .
میلاویهلغتنامه دهخدامیلاویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) شاگردانه بود. (لغت فرس اسدی ). میلاوه : میلاو منی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه می لاو . رودکی .و رجوع به میلاوه و میلاو شو
میلاویهفرهنگ فارسی عمیدانعامی که به شاگرد میدادند؛ شاگردانه: ◻︎ میلاو منی ای فغ و استاد توام من / پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان (رودکی: ۵۲۶).
میلانلغتنامه دهخدامیلان . [ م َ ی َ ] (ع مص ) میل . ممال . ممیل . تمیال . (ناظم الاطباء). میل . خمیدن . (یادداشت مؤلف ). خمیدن . || مایل شدن . (آنندراج ). میل کردن . تمایل . متمایل شدن . میل کردن . خواهانی : فرما چون بر در شهر نزول کرد از میلان آن قوم به جانب سلطانشاه
لاویدنلغتنامه دهخدالاویدن . [ دَ ] (مص ) لافیدن . گرفتن . اخذ. جایزه گرفتن . ستدن . ستدن شاگردانه . گمان میکنم چنین کلمه ای بوده است و از فرهنگها فوت شده است به معنی ستدن و گرفتن یا دست لاف ستدن و خودلاف در «دست لاف » نیز از همین مادّه است : میلاو منی ای فغ و استاد ت
سهلغتنامه دهخداسه . [ س ِ ] (عدد، ص ، اِ) ترجمه ٔ ثلاث . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ). عدد توصیفی . (ناظم الاطباء). علامت آن [ 3 ] است . دو بعلاوه یک . (ناظم الاطباء) : میلا و منی ای فغ و استاد توأم من پیش آی و سه بوسه ده و م
استادلغتنامه دهخدااستاد. [ اُ ] (ص ) (معرب آن نیز استاد و استاذ) اوستاد. اُستا. اوستا (مخفف اوستاد) . ماهر. بامهارت . صاحب مهارت . حاذق . (دهار) (ربنجنی ) : از غایت بی ننگی و از حرص گدائی استادتر از وی همه این یافه درایان . سوزنی .ز
میلاولغتنامه دهخدامیلاو. (اِ) شاگرد. (لغت فرس اسدی ) (فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). به معنی شاگرداست که در مقابل اوستاد باشد. (برهان ) : میلاو منی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه میلاو. رود
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
دام ساختنلغتنامه دهخدادام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن تله و دام . ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات . || دام نهادن . دام گستردن . تعبیه کردن دام . حیله ورزیدن : زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام . فردوسی .دام هم
میلاولغتنامه دهخدامیلاو. (اِ) شاگرد. (لغت فرس اسدی ) (فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). به معنی شاگرداست که در مقابل اوستاد باشد. (برهان ) : میلاو منی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه میلاو. رود