نابرجایگاهلغتنامه دهخدانابرجایگاه . [ ب َ] (ص مرکب ) نابجا. نه بجا. بیمورد. بی جا. بی موقع. نامناسب : لعنت بر تو باد و بر خواجه ات و نفرین بر من باد و برین سؤال نابرجایگاه . (سندبادنامه ص 902). واجب است مکافات مساعی نامحمود و تحریضات نابرجا
نابرجالغتنامه دهخدانابرجا. [ ب َ ] (ص مرکب ) بیرون از جا. بی هنگام . بی جا. و نامناسب . || نالایق . || عبث و بیهوده . || نادان و بی وقوف . (ناظم الاطباء).
نابرجاallochtonousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی واحدهایی که از محل اصلی تشکیل، مسافتی را کم یا زیاد طی کردهاند
نامحمودلغتنامه دهخدانامحمود. [ م َ ] (ص مرکب ) ناخوب . ناپسند. ناپسندیده . منکر. زشت : در مستی نقلانی مکن که نقلانی نامحمود بود. (قابوسنامه ). و استقبال مقدم مرا چنین ذخیره ای نامحمود و شربتی ناگوار مهیا کرده . (سندبادنامه ص 124). واجب اس