ناسرهلغتنامه دهخداناسره . [ س َ رَ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از ناشرة تازی ، به معنی کشت زار. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
ناسرهلغتنامه دهخداناسره . [ س َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) غیرخالص . درم و دینار که عیبی درآن باشد. (آنندراج ). پول قلب و پول نارایج و ناتمام عیار. (ناظم الاطباء). مغشوش . (منتهی الارب ). قلب . ناروا. بدل . نبهره . ماخ . بهرج . پایه . زیف : صر
ناشرةلغتنامه دهخداناشرة. [ ش ِ رَ ] (اِخ ) ابن سمی الیزنی المصری . زمان پیغمبر اسلام رادرک کرد. وی از عمر و ابوعبید و جز آن دو روایت کند. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 107).
ناشرةلغتنامه دهخداناشرة. [ ش ِ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در ناحیه ٔ بجانه از بلاد اندلس . رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 180 شود.
ناشرةلغتنامه دهخداناشرة. [ ش ِ رَ ] (ع اِ) پی درون و بیرون رش دست و بازو. و یا رگ بازو، و پی درون ذراع یا بیرون آن . ج ، نواشر .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . رگ اندرون ساق دست . (مهذب الاسماء).
نوسیرهلغتنامه دهخدانوسیره . [ ن َ / نُو رَ / رِ ](اِ) بحث . مباحثه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بحث و مباحثه کردن . (انجمن آرا) (آنندراج ). برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271
ناشرةلغتنامه دهخداناشرة. [ ش ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث ناشر است . رجوع به ناشر شود. || زمینی که گیاه خشک شده رویاند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ): الناشرة من الارض ؛ التی اهتز نباتها و استوت و رویت من المطر. (معجم متن اللغة). زمینی که با فرارسیدن بهار گیاه رویاند. || ارض ناشرة؛ زمینی بل
کسر ناسرهimproper fractionواژههای مصوب فرهنگستان1. کسری که صورت و مخرج آن عدد است و صورت کوچکتر از مخرج نیست 2. کسری که صورت و مخرج آن چندجملهای است و درجۀ صورت کوچکتر از درجۀ مخرج نیست
کسر ناسرهimproper fractionواژههای مصوب فرهنگستان1. کسری که صورت و مخرج آن عدد است و صورت کوچکتر از مخرج نیست 2. کسری که صورت و مخرج آن چندجملهای است و درجۀ صورت کوچکتر از درجۀ مخرج نیست