زنگزدگی نوکناخنیnailhead rustingواژههای مصوب فرهنگستانزنگزدگی چدن و فولاد که پس از پوششدهی از سطح به بیرون نفوذ میکند و باعث لکهدار شدن قطعه میشود
تعمیر سوراخ مَنجیدnail hole repairواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تعمیر سوراخهای تایر، در مواردی که قطر سوراخ ایجادشده در تایر باری تا 9/5 میلیمتر و در تایر سواری تا 6 میلیمتر باشد و سوراخ تا شانه دستکم 2/5 سانتیمتر فاصله داشته باشد
زخمهای ناخنیfinger nail pizzicatoواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اجرای زخمهای که در آن از ناخن استفاده میشود
چنگالیلغتنامه دهخداچنگالی . [ چ َ ](ص نسبی ، اِ مرکب ) طعامی که چنگال نیز گویند. (ناظم الاطباء). حلوایی است از کعک و شیره و جز آن . چنگال .(یادداشت مؤلف ). || مالیده گر. (آنندراج ). چنگال مال . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به چنگال شود.
نالیلغتنامه دهخدانالی . (حامص ) نالیدن . بصورت مزید مؤخر بدنبال اسم و صفت آید و حاصل مصدر مرکب تشکیل دهد، از قبیل : ضعیف نالی . هرزه نالی : دلم را هرزه نالی عادت و من با اسیری خوش گرش رحم آمدی بر ناله صیادم چه می کردم .صباحی .
نالیلغتنامه دهخدانالی . (حامص ) نالیدن . بصورت مزید مؤخر بدنبال اسم و صفت آید و حاصل مصدر مرکب تشکیل دهد، از قبیل : ضعیف نالی . هرزه نالی : دلم را هرزه نالی عادت و من با اسیری خوش گرش رحم آمدی بر ناله صیادم چه می کردم .صباحی .
زبون نالیلغتنامه دهخدازبون نالی . [ زَ ] (حامص مرکب ) کنایه از اظهار عجز و ناله بود، از عالم عاجزنالی و زارنالی و ضعیف نالی . (آنندراج ) : یا بمردی کار کن یا ترک کن مردانه کارکمتراز کار زبان باشد زبون نالی مرا.واله هروی (از آنندراج ).
دانشیفرهنگ فارسی عمید۱. دانشمند؛ دانشور.۲. اهل علم و دانش: ◻︎ تو ای دانشی چند نالی ز چرخ / که ایزد بدی دادت از چرخ برخ (اسدی: ۳۶۸).
نالیلغتنامه دهخدانالی . (ص نسبی ) نالین . نئی . منسوب به نال به معنی نیشکر. و رجوع به نال شود. || (اِ) نهالی . تلفظ دیگری است از نهالی ، در ولایات جنوب شرقی ایران . رجوع به نهالی شود.
نالینلغتنامه دهخدانالین . (ص نسبی ) (از: نال + ین ، علامت نسبت ) نالی . نئی . از جنس نی : مستان سخن گزافه و چون مستان گر خر نه ای مخر کمر نالین . ناصرخسرو.رجوع به نال شود. || (اِ) در جنوب شرقی ایران و کرمان ، تلفظ دیگری از نهالین .