نامعتمدیلغتنامه دهخدانامعتمدی . [ م ُ ت َ م َ ] (حامص مرکب ) بی اعتباری . قابل اعتماد نبودن . عدم امانت : خاک به نامعتمدی گشت فاش صحبت نامعتمدی گو مباش .نظامی .
صحبتلغتنامه دهخداصحبت . [ ص ُ ب َ ] (ع اِمص ) دوستی . خلطه . آمیزش . رفاقت . نشست و برخاست . همنشینی . مجالست : ستد و داد مکن هرگز جز دستادست که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد. ابوشکور.و مرا با این خواجه صحبت در بقیت سنه ٔ احدی و عشری