ناهدلغتنامه دهخداناهد. [ هَِ ] (اِخ ) مخفف ناهید، ستاره ٔ زهره .(برهان قاطع). ستاره ٔ زهره . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). ناهده . ناهید. (جهانگیری ). رجوع به ناهید شود. || (اِ) باغ آباد و مشجر. (ناظم الاطباء).
ناهدلغتنامه دهخداناهد. [ هَِ ] (ع ص ) زن برآمده پستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). دختر نارپستان . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). کنیزک پستان از جای برخاسته . (دهار). کنیزک که پستانش از جای برخاسته بود. (مهذب الاسماء). دختری که پستانش نو برآمده باش
ناهدفرهنگ فارسی معین(هِ) [ ع . ] 1 - (ص .) زن برآمده پستان . 2 - برخیزنده به سوی دشمن . 3 - (اِ.) شیر، اسد.
ناحطلغتنامه دهخداناحط. [ ح ِ ] (ع ص )سخت سرفنده . (منتهی الارب ). کسی که سرفه می کند. (ناظم الاطباء). کسی که سخت سرفه می کند. (المنجد). || زفیر برآورنده . (ناظم الاطباء) (از المنجد).
ناحیتلغتنامه دهخداناحیت . [ ی َ ] (ع اِ) طرف . کرانه . کنار. ساحل . زیس . || ولایت . کشور. چکله . دیار. بقعه . (ناظم الاطباء). رجوع به ناحیه شود : مشرق خرخیز ناحیت چین است . (حدود العالم ). ناحیتی از ناحیتی به چهار روی جدا گردد. یکی باختلاف آب و هوا...) (حدود العالم ).
ناعطلغتنامه دهخداناعط. [ ع ِ ] (اِخ ) لقب پدر گروهی از طایفه ٔ همدان . (ناظم الاطباء).بنوناعط؛ حیی است از بنی همدان . (معجم متن اللغة).
ناعطلغتنامه دهخداناعط. [ ع ِ ] (اِخ )روستائی است به یمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام روستائی در یمن . (ناظم الاطباء). مخلافی است در یمن در آن است حصن ها و قریه ها و معاقل . (معجم متن اللغة).
ناهدهلغتنامه دهخداناهده . [ هَِ دَ /دِ ] (اِخ ) نام مادر اسکندر مقدونیائی . (ناظم الاطباء). ناهد. ناهید. (انجمن آرا). رجوع به ناهید شود.
ناهدةلغتنامه دهخداناهدة. [ هَِ دَ ] (ع ص ) زن برآمده پستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة). دختر نارپستان . (آنندراج ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دختری که پستانش برآمده باشد. (فرهنگ رشیدی ). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، نواهد. رجوع به ناهد شود.
مشاورۀ ناهدایتگرnon-directive counselingواژههای مصوب فرهنگستانمشاورهای که در آن مشاور مُراجع را به ابراز احساسات و طرح مشکلات و تفسیر رفتارهای خود تشویق میکند تا خود او راهحل مشکلاتش را بیابد
اسدفرهنگ مترادف و متضاد۱. حیدر، شیر، ضرغام، ضیغم، لیث، ناهد، نبراس، هژبر ۲. زخرف، زر، طلا ۳. مردادماه
نهودلغتنامه دهخدانهود. [ ن ُ ] (ع مص ) نهد. (منتهی الارب ). رجوع به نَهد شود. || پستان بیرون آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برخاستن و برآمدن پستان . (از منتهی الارب ). شکل گرفتن و برجسته شدن و برآمدن پستان دختر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نهد. (متن اللغة). || برآمده پستان گردیدن
ناهدهلغتنامه دهخداناهده . [ هَِ دَ /دِ ] (اِخ ) نام مادر اسکندر مقدونیائی . (ناظم الاطباء). ناهد. ناهید. (انجمن آرا). رجوع به ناهید شود.
ناهدةلغتنامه دهخداناهدة. [ هَِ دَ ] (ع ص ) زن برآمده پستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة). دختر نارپستان . (آنندراج ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دختری که پستانش برآمده باشد. (فرهنگ رشیدی ). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، نواهد. رجوع به ناهد شود.
متناهدلغتنامه دهخدامتناهد. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) مسافران که هر کسی چیزی از نفقه بیرون آورد برابر یکدیگر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر یک از مسافران که چیزی از انبان خود بیرون آورند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناهد شود.
تناهدلغتنامه دهخداتناهد. [ ت َ هَُ ] (ع مص ) هرکسی چیزی از نفقه بیرون آوردن برابر یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).