لغتنامه دهخدا
ناچار. (ص مرکب ، ق مرکب ) تفسیر لابد است یعنی چیزی که لازم و واجب بود و بی آن میسر نشود. (برهان قاطع) (آنندراج ). برخلاف میل و رغبت . لاعلاج . لابد. مجبور. بالضرورة. ناگزیر. واجب . لازم . (ناظم الاطباء). لابد. هر آینه . (حفان ). چیزی که لازم و بی آن میسر نشود(؟) (شمس اللغات )