ناگوارلغتنامه دهخداناگوار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) (از: نا، نفی ، سلب + گوار = ناگور = ناگوارد = ناگورد). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناگوارا. ناگواره . ناگوارد. ضد گوارا. چیز بدهضم که زود گوارا نشود. (از آنندراج ). ناهاضم . (غیاث اللغات ). طعام ناپخته در معده را گویند. (برهان قاطع). ناگوارا. ناگوا
ناگوارفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] نامطبوع؛ ناخوشایند: حوادث ناگوار.۲. بدمزه.۳. خوراکی که در معده هضم نشود.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] امتلا؛ سوء هاضمه؛ تخمه.
ناگواردیکشنری فارسی به انگلیسیbitter, disagreeable, distasteful, grave, grievous, unhappy, unpalatable, unpleasant
ناگواریدنلغتنامه دهخداناگواریدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) هضم ناشدن . به تحلیل نرفتن . مقابل گواریدن .- ناگواریدن طعام ؛ وخم . وخام : از افراط طمث بیماری ها و آفت های بسیارتولید کند، چون ناگواریدن طعام و آرزو ناکردن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).||
ناگواریلغتنامه دهخداناگواری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) ناگوار بودن . ناگوار شدن . دژگواری . وخامت . || نامطبوعی . تحمل ناپذیری . تلخی : با کمال ناگواری ها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه ٔ فردای من . صائب . || امتلاء. سنگینی معده . تخ
ناگواریدگیلغتنامه دهخداناگواریدگی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بدهضمی . || نادلچسبی . (ناظم الاطباء). رجوع به ناگوارندگی شود.
ناگواریدهلغتنامه دهخداناگواریده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) هضم ناشده . ناگوارده . ناگوار : اگر [ آبی را پس طعام ] بسیار خورند طعام ناگواریده بیرون آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اندر هر اندامی و از هر گواریدنی چیزی ناتمام ناگواریده بماند
ناگوارالغتنامه دهخداناگوارا. [ گ ُ ] (نف مرکب ) ناگوارنده . ناگوار. عسیرالهضم . || ناخوشگوار. که خوشایند ذائقه نیست . نامطبوع . || غیرقابل تحمل . ناخوشایند. که تحمل آن گران و دشخوار است . نادلپسند. مقابل گوارا. رجوع به گوارا شود.
ناگواریدنلغتنامه دهخداناگواریدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) هضم ناشدن . به تحلیل نرفتن . مقابل گواریدن .- ناگواریدن طعام ؛ وخم . وخام : از افراط طمث بیماری ها و آفت های بسیارتولید کند، چون ناگواریدن طعام و آرزو ناکردن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).||
ناگواریلغتنامه دهخداناگواری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) ناگوار بودن . ناگوار شدن . دژگواری . وخامت . || نامطبوعی . تحمل ناپذیری . تلخی : با کمال ناگواری ها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه ٔ فردای من . صائب . || امتلاء. سنگینی معده . تخ
ناگواریدگیلغتنامه دهخداناگواریدگی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بدهضمی . || نادلچسبی . (ناظم الاطباء). رجوع به ناگوارندگی شود.
ناگواریدهلغتنامه دهخداناگواریده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) هضم ناشده . ناگوارده . ناگوار : اگر [ آبی را پس طعام ] بسیار خورند طعام ناگواریده بیرون آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اندر هر اندامی و از هر گواریدنی چیزی ناتمام ناگواریده بماند
ناگوارالغتنامه دهخداناگوارا. [ گ ُ ] (نف مرکب ) ناگوارنده . ناگوار. عسیرالهضم . || ناخوشگوار. که خوشایند ذائقه نیست . نامطبوع . || غیرقابل تحمل . ناخوشایند. که تحمل آن گران و دشخوار است . نادلپسند. مقابل گوارا. رجوع به گوارا شود.