نداءلغتنامه دهخدانداء. [ ن ِ ] (ع اِ) بانگ . (مجمل ). صوت . آواز.صوت مجرد. مجرد آواز. نُداء. (المنجد). || دعاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). نُداء. (المنجد). || اذان . (یادداشت مؤلف ).- حرف نداء . رجوع به حروف و حرف ندا شود.- نداء غ
نداءلغتنامه دهخدانداء. [ ن ُ ] (ع اِ) دعا. نِداء. || صوت . آواز. نِداء . (المنجد). رجوع به نِداء شود.
چندالغتنامه دهخداچندا. [ چ َ ] (ق ) یعنی چه قدر و چه مقدار و چه اندازه . (از ناظم الاطباء). و رجوع به چند و چندان شود.
گندالغتنامه دهخداگندا. [ گ ُ ] (ص ،اِ) فیلسوف و دانا. (از لغت فرس اسدی ) : پیلان ترا رفتن باد است و تن کوه دندان نهنگ و دل و اندیشه ٔ گندا. عنصری (از لغت فرس ).رجوع به کُندا شود.
گندایلغتنامه دهخداگندای . [ گ َ ] (نف ) هر چیز گندیده که از آن بوی بد برآید. (ناظم الاطباء). رجوع به گندا شود.
گندالغتنامه دهخداگندا. [ گ َ ] (نف ) (از: گند (گندیدن ) + ا، پسوند فاعلی و صفت مشبهه ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چیزی را گویند که گندیده باشد و از آن بوی ناخوش آید. گندای . (برهان ). گندیده و بدبوی . (انجمن آرا) (آنندراج ). عَفِن . متعفن . مُنتِن : و گنداتر و رسوا
نداءةلغتنامه دهخدانداءة. [ ن َ / ن ُ ءَ ] (ع اِ) ندی . (المنجد). سرخی ابر وقت غروب آفتاب یاطلوع آن . || هاله ٔ پیرامون ماه . || داره ٔ آفتاب . (منتهی الارب ). || کثرت مال و مواشی . (المنجد). بسیاری مال . (منتهی الارب ).
نداءةلغتنامه دهخدانداءة. [ ن ُ ءَ ] (ع اِ) کمان رستم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوس قزح . (مهذب الاسماء). || پاره ای از گیاه متفرق و پریشان . (منتهی الارب ) (از المنجد) (آنندراج ). ج ، ندء. || طریقی و خطی که در گوشت خلاف رنگ آن پیدا گردد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || آنچه بالای ناف اسب است
نداءةلغتنامه دهخدانداءة. [ ن َ / ن ُ ءَ ] (ع اِ) ندی . (المنجد). سرخی ابر وقت غروب آفتاب یاطلوع آن . || هاله ٔ پیرامون ماه . || داره ٔ آفتاب . (منتهی الارب ). || کثرت مال و مواشی . (المنجد). بسیاری مال . (منتهی الارب ).
نداءةلغتنامه دهخدانداءة. [ ن ُ ءَ ] (ع اِ) کمان رستم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوس قزح . (مهذب الاسماء). || پاره ای از گیاه متفرق و پریشان . (منتهی الارب ) (از المنجد) (آنندراج ). ج ، ندء. || طریقی و خطی که در گوشت خلاف رنگ آن پیدا گردد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || آنچه بالای ناف اسب است
اسرنداءلغتنامه دهخدااسرنداء. [ اِ رِ ] (ع مص ) غالب آمدن بر کسی . (از منتهی الارب ). اعتلاء. غلبه . || غلبه کردن خواب بر مردم و جز آن . (زوزنی ). || بلند گردیدن . (منتهی الارب ).