خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ندب
/nadb/
معنی
گریستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ندب
لغتنامه دهخدا
ندب . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ ندبة، به معنی اثر زخم باقی مانده بر پوست . رجوع به نَدْبة و نَدَبة شود. و جمع آن ندوب و انداب است .
-
ندب
لغتنامه دهخدا
ندب . [ ن َ ] (ع ص ) مرد سبک در حاجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خفیف فی الحاجة. ظریف نجیب که چون خوانده شود به حاجتی بشتابد برای قضای آن و گفته اند آن شتابنده ٔ به سوی فضایل است . (از اقرب الموارد). رجل ندب ؛ مرد کارگزار. (مهذب الاسم...
-
ندب
لغتنامه دهخدا
ندب . [ ن َ دَ ] (اِ) داوکشیدن بر هفت باشد در بازی نرد، و آن را به عربی عذرا خوانند، و چون از هفت بگذرد و به یازده رسد آن راتمامی ندب و داوفره گویند و به عربی وامق خوانند، وچون بر هفده رسد آن را دست خون گویند و اگر از دست خون بگذرد حکم اول پیدا کند، ...
-
ندب
لغتنامه دهخدا
ندب . [ ن َ دَ ] (ع مص ) سخت شدن نشان زخم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نشاندار زخم گردیدن پشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) نشان زخم . (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ). نشان جراحت که بر پوست باقی...
-
ندب
لغتنامه دهخدا
ندب . [ ن ُ دُ ] (ع اِ) ج ِ نَدَب ، به معنی اثر جراحت . رجوع به نَدَب شود.
-
ندب
فرهنگ فارسی معین
(نَ دَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جا و اثر زخم . 2 - گرو و شرط بندی در قمار یا تیراندازی . ج . ندوب .
-
ندب
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص ل .) نک نُدبه .
-
ندب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nadb گریستن.
-
ندب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ورزش) [قدیمی] nadab گرو و شرطبندی در بازی یا قمار.
-
واژههای مشابه
-
ندب ندب
فرهنگ فارسی معین
(نَ دَ نَ دَ) [ ع . ] (ق مر.) مرحله مرحله ، دفعه دفعه .
-
جستوجو در متن
-
ندوب
لغتنامه دهخدا
ندوب . [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نَدْب . رجوع به نَدْب شود. || ج ِ نُدْب . جج ِ نَدبة. || (مص ) نَدَب . ندوبة. رجوع به نَدَب شود.
-
خصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: خصول] [قدیمی] xasl = نَدَب
-
ندوبة
لغتنامه دهخدا
ندوبة. [ ن ُ ب َ ] (ع مص ) ندوب . نَدَب . رجوع به نَدَب شود.