نزلغتنامه دهخدانز. [ ن َ ] (حرف نفی +حرف اضافه ) مخفف نه از. (ناظم الاطباء) : گنبدی نهمار بربرده بلندنش ستون از زیر و نز برسوش بند. رودکی .این جهان سربه سر همه فرناس نز جهان من یگانه فرناسم . بوشکور.
نزلغتنامه دهخدانز. [ ن َزز ] (ع اِ) زهاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نِزّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آب زه . (مهذب الاسماء). آبی که از زمین تراود. کلمه ٔ فارسی و معرب است . (از اقرب الموارد). آب اندک که از زمین برآید. (فرهنگ خطی ). ج ، نزوز. || بسیار. (منتهی الارب )
نزلغتنامه دهخدانز. [ ن ِزز ] (ع اِ) زهاب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نَزّ. رجوع به نَزّ شود.
نَشْ یا نِشْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی نِمیْ ، نداشتن ، برای منفی کردن برخی افعال در گویش گنابادی به کار میرود.
نزدلغتنامه دهخدانزد. [ ن َ دِ ] (حرف اضافه ، ق ) اوستا:نزده (نزدیک )، هندی باستان : ندیس ، ندیشته ، کردی و افغانی : نیزدِ ، سریکلی : نیزد . به معنی : قریب ِ... پهلوی ِ... جنب ِ... (حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). مخفف نزدیک است . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). نزدیک ِ. در نزدیکی ِ. پهلوی ِ. کنارِ.
نزللغتنامه دهخدانزل . [ ن ُ ] (ع اِ) ضیافت و مهمانی که در پیش مهمان گذارند. (غیاث اللغات ). آنچه پیش آینده و مهمان نهند چون فرودآید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98). آنچه پیش مهمان فرودآینده نهند از طعام و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه پیش آینده ن
نزولاتلغتنامه دهخدانزولات . [ ن ُ ] (ع اِ) آنچه از شبنم و تگرگ و باران و برف بر زمین افتد. (یادداشت مؤلف ).
نزارتلغتنامه دهخدانزارت . [ ن َ رَ ] (ع مص ) نزر. اندک شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نزارة و نزر شود. || (اِمص ) کمی . اندکی . قلت . (یادداشت مؤلف ).
خفاچهلغتنامه دهخداخفاچه . [ ج َ چ َ ] (اِخ ) نام دیگر طایفه ٔ خفاجه . رجوع به برهان قاطع و خفاجه در این لغت نامه شود : نز سموم آسیب و نز باران بخیلی یافته نز خفاچه بیم و نز عربیه عصیان دیده اند.خاقانی .
نزدلغتنامه دهخدانزد. [ ن َ دِ ] (حرف اضافه ، ق ) اوستا:نزده (نزدیک )، هندی باستان : ندیس ، ندیشته ، کردی و افغانی : نیزدِ ، سریکلی : نیزد . به معنی : قریب ِ... پهلوی ِ... جنب ِ... (حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). مخفف نزدیک است . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). نزدیک ِ. در نزدیکی ِ. پهلوی ِ. کنارِ.
نزللغتنامه دهخدانزل . [ ن ُ ] (ع اِ) ضیافت و مهمانی که در پیش مهمان گذارند. (غیاث اللغات ). آنچه پیش آینده و مهمان نهند چون فرودآید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98). آنچه پیش مهمان فرودآینده نهند از طعام و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه پیش آینده ن
نزول خورلغتنامه دهخدانزول خور. [ ن ُ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) در تداول ، نزول خوار. رباخواره . رجوع به نزول خوار شود.
نزولاتلغتنامه دهخدانزولات . [ ن ُ ] (ع اِ) آنچه از شبنم و تگرگ و باران و برف بر زمین افتد. (یادداشت مؤلف ).
درب هنزلغتنامه دهخدادرب هنز. [ دَ هََ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهاباد بخش بافق شهرستان یزد، واقع در 60هزارگزی اول باختر بافق و کنار راه بافق به شهرنو و خرانق ، با 166 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فر
دودکانزلغتنامه دهخدادودکانز. [ دُ دِ ن ِ ] (اِخ ) نام مجمع الجزایری است مرکب از 12 جزیره و 2680 هزارگز مربع مساحت و 123021 تن جمعیت متعلق به یونان میان آسیای صغیر و جزیره ٔ کرت ، شهر عمده اش رود
تاراکونزلغتنامه دهخداتاراکونز. [ تارْرا ک ُ ن ِ ] (اِخ ) ایالت قدیمی و شمالی شبه جزیره ٔ اسپانیا که قسمتی از «قشتاله » (کاستیل ) و از توابع «بلنسیه » (والنسیا) است .
تعنزلغتنامه دهخداتعنز. [ ت َ ع َن ْ ن ُ ] (ع مص ) اجتناب از مردم و دوری گزیدن از آنان . (از اقرب الموارد).
چنزلغتنامه دهخداچنز. [ چ َ ] (اِ) جلجل . جلاجل . الجلاجل . چنزهای دف . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ).