نیشاملغتنامه دهخدانیشام . (اِخ ) نام ملکی است که رب النوع برق است که به فارسی درخش گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). فرشته ای که فرمان درخشیدن برق را می دهد. (ناظم الاطباء).
نساملغتنامه دهخدانسام . [ ن ِ ] (ع مص ) یکدیگر را بوئیدن و نزدیک شدن و رسیدن به چیزی . مناسمة. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نساملغتنامه دهخدانسام . [ ن ِ ] (ع مص ) یکدیگر را بوئیدن و نزدیک شدن و رسیدن به چیزی . مناسمة. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نساملغتنامه دهخدانسام . [ ن ِ ] (ع مص ) یکدیگر را بوئیدن و نزدیک شدن و رسیدن به چیزی . مناسمة. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
انساملغتنامه دهخداانسام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَسَم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نسم شود.