نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y
نسبتاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه اً، تاحدودی، درچارچوبِ، در مقایسه، بهنسبت، بااین دیدگاه، بالنسبه، معالوصف، بااینهمه
نسبتا بزرگدیکشنری فارسی به انگلیسیfair, respectable, tolerable, fairish, biggish, fair , good-sized, largish
نسبتاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه اً، تاحدودی، درچارچوبِ، در مقایسه، بهنسبت، بااین دیدگاه، بالنسبه، معالوصف، بااینهمه
نسبتا بزرگدیکشنری فارسی به انگلیسیfair, respectable, tolerable, fairish, biggish, fair , good-sized, largish
نسبتا بزرگدیکشنری فارسی به انگلیسیfair, respectable, tolerable, fairish, biggish, fair , good-sized, largish