نسیجةلغتنامه دهخدانسیجة. [ ن َ ج َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث نسیج . (از المنجد). رجوع به نسیج شود. || کرباس و هر چیز بافته شده . || بادی که مخالف باد دیگری وزد. (ناظم الاطباء). ج ، نسائج .
نساجیلغتنامه دهخدانساجی . [ن َس ْ سا ] (حامص ) بافندگی . شغل و صنعت نساج . (ناظم الاطباء). جولاهی . جولاهگی . جامه بافی . حوک . حیاک . حیاکت . || (اِ) آنجا که بافندگی کنند. جای بافندگی و جولاهگی و کارگاه پارچه بافی . کارخانه ٔ نساجی .
طیلةلغتنامه دهخداطیلة. [ طَی ْ ی ِ ل َ ] (ع ص ) طیلةُ الریح ؛ باد نَیّحة، مقابل باد نسیجه . رجوع به «نَیّحة» و «نسیجة» شود.
نیحةلغتنامه دهخدانیحة. [ ن َی ْ ی ِ ح َ ] (ع ص ) بادی که به درازی باد دیگر وزد، به خلاف نسیجه که به عرض باد دیگر وزد. (از منتهی الارب ). مقابلة. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نسیجة و رجوع به تناوح شود. || قوة. (متن اللغة).
نسایجلغتنامه دهخدانسایج . [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) نسائج . ج ِ نسیجة، به معنی بافته . رجوع به نسیجة و نسائج شود. || مجازاً، سروده . به نظم آمده : و از نسایج خاطر این امیر بیت ها است که در کتاب وشاح دمیةالقصر آورده ام . (تاریخ بیهقی ص 98). ||