لغتنامه دهخدا
نشلیدن . [ ن َدَ ] (مص ) از: نشل + یدن پسوند مصدری ). چنگ درزدن ودرآویختن بود به چیزی . و آن را به تازی تشبث گویند.(از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین نقل از جهانگیری ). گرفتن . آویختن . (از برهان قاطع، ذیل نشل ) : گر تو خواهیش و گر نه به تو اندر نشلد<br