نظربلندلغتنامه دهخدانظربلند. [ ن َظَ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) بلندنظر. بلندهمت . مقابل کوته نظر. که خردک نگرش و اندک بین نیست . (یادداشت مؤلف ).
نظربلندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی لند، سخاوتمند، باسخاوت، پرمایه، سخی، کریم، دستودلباز، لارژ، ولخرج ایثارگر، بیغرض بخشنده، بامروت، بافتوت، بزرگهمت، خیرخواه مهماننواز، اجتماعی، معاشرتی بزرگمرد، جوانمرد، راد، انسان، مرد سخاوتمندانه
نظربلندیلغتنامه دهخدانظربلندی . [ ن َ ظَ ب ُ ل َ ] (حامص مرکب ) بلندهمتی . مقابل کوته نظری . صفت نظربلند.
بخیلفرهنگ مترادف و متضاد۱. تنگچشم، تنگنظر، خسیس، سیهکاسه، لئیم، ممسک، ناخنخشک، نظرتنگ ۲. پست، ناکس ≠ سخی، کریم، نظربلند
ولخرجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی خرج، مسرف، مسرف، اسرافکار، بیپروا، بَربادده، نظربلند آدم ولخرج، بریزوبپاش، لاابالی
دهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی فداکار، بخشنده، بخشاینده، بخشایشگر، دستودلباز، سخی، سخاوتمند، بِدِه، ایثارگر، نظربلند کمککار، یاور خیّر، خیرخواه عابد
نظربلندیلغتنامه دهخدانظربلندی . [ ن َ ظَ ب ُ ل َ ] (حامص مرکب ) بلندهمتی . مقابل کوته نظری . صفت نظربلند.