نغاملغتنامه دهخدانغام . [ ن َ / ن ِ ] (ص ) زشت نمای . (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی ). زشت . ناخوش . (برهان قاطع) (آنندراج ). بد. (یادداشت مؤلف ) : همه نیوشه ٔ خواجه به نیکوئی و به صلح همه نیوشه ٔ نادان به جنگ و کار نغام .
نغملغتنامه دهخدانغم . [ ن َ غ َ ] (ع اِ) سخن آهسته . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کلام خفی . نَغم . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || ج ِ نغمه . (غیاث اللغات ). || آواز و صدای سخن کردن . (از برهان قاطع). آواز سخن کردن . (جهانگیری ). جرس الکلام . (متن اللغة).
نغملغتنامه دهخدانغم . [ ن َ ] (ع مص ) دم برآوردن . || آهسته سراییدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || آهسته سخن گفتن . (از ناظم الاطباء). سخن پنهان گفتن . (از تاج المصادر بیهقی ). || سرود گفتن در غنا . تطریب در غنا. نَغَم .(از المنجد) (اقرب الموارد). ج ، انغام . || فروخورد
نغملغتنامه دهخدانغم . [ ن َ ] (اِ) سوراخ کردن و کاویدن زیر زمین ، که بعربی نقب گویند. (از برهان قاطع). سوراخ درکردن در زمین . (از جهانگیری ). سوراخ که در بیخ دیوار کنند و بعربی آن را نقب گویند و همانا از تغییر لهجه ٔ عوام است نه لغتی است فارسی علی حده . (انجمن آرا) (آنندراج ). تلفظ عامیانه ٔ
نفاملغتنامه دهخدانفام . [ ن َ ] (ص ) گردآلود. تیره گون . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). سیاه فام و تیره رنگ و چیزی زشت و زبون را نیز گویند. (برهان قاطع). سیاه رنگ . تیره فام . (انجمن آرا) (جهانگیری ) (آنندراج ).چیزی تیره و گردناک و زشت مثال . (اوبهی ). زشت و ناخوش . (فرهنگ خطی ) نغام . رجوع به نغام ش
هبالغتنامه دهخداهبا. [ هََ ] (از ع اِ) صورت فارسی هباء. گرد وغبار که از روزن در آفتاب پدید آید. نغام . (ناظم الاطباء). (آنندراج ). غبار. (اقرب الموارد) : مجره چون ضیا که اندر اوفتدبه روزن و نجوم او هبای او. منوچهری .از حجت میگوی س
هباءلغتنامه دهخداهباء. [ هََ ] (ع اِ) گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند. نغام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آن گرد پراکنده که چون آفتاب از روزنه تابد، نماید. (ترجمان تهذیب عادل ). غبار یا چیزی شبیه به دود که در نور خورشید پراکنده باشد. (اقرب الموارد). مطلق غبار. غبا
نکوهیدنلغتنامه دهخدانکوهیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) سرزنش کردن . (غیاث اللغات ) (از برهان قاطع) (از معیار جمالی ) (ناظم الاطباء). ملامت کردن . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نکوهش . (جهانگیری ). مذمت نمودن . عیب گفتن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). بدگوئی کردن . (فرهنگ خطی ). ذم . (ترجمان القرآن )
صلحلغتنامه دهخداصلح . [ ص ُ ] (ع اِمص ) آشتی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). سِلْم . تراضی میان متنازعین . سازش . هُدْنَة. هَوادَة. مقابل حرب و جنگ : همه نیوشه ٔ خواجه به نیکوئی و به صلح همه نیوشه ٔ نادان به جنگ و کار نغام . رودکی .<