خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نقادی
مترادف و متضاد
ایرادگیری، تنقید، خردهبینی، خردهگیری
فعل
بن گذشته: نقادی کرد
بن حال: نقادی کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقادی
لغتنامه دهخدا
نقادی . [ ن َق ْ قا ] (حامص ) سره کردن پول و خوب را از بد جدا کردن . (ناظم الاطباء). عمل نقاد. رجوع به نقاد شود. || سخن سنجی . نقد. ناقدی . رجوع به نقد شود.
-
نقادی
واژگان مترادف و متضاد
ایرادگیری، تنقید، خردهبینی، خردهگیری
-
جستوجو در متن
-
نقد و انتقاد
فرهنگ گنجواژه
نقادی.
-
تنقید
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایرادگیری، انتقاد، عیبجویی، نقادی ≠ تحسین، ستایش ۲. تایید
-
نقدشناسی
لغتنامه دهخدا
نقدشناسی . [ ن َ ش ِ ] (حامص مرکب ) نقادی . عمل نقدشناس . رجوع به نقدشناس شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نقادی . رجوع به احمدبن صالح ... شود.
-
خرده یابی
لغتنامه دهخدا
خرده یابی . [ خ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ریزه یابی . نکته گیری . || عیب جویی . || نقادی .
-
خردهبینی
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایرادگیری، عیبجویی، خردهدانی، موشکافی، تیزبینی، خردهپژوهی، تیزفهمی، دقت، کنجکاوی، نقادی ۲. کوتهبینی، کوتهنظری ≠ کلاننگر ۳. نکتهسنجی، نکتهبینی، نکتهدانی
-
خردهگیری
واژگان مترادف و متضاد
۱. عیبجویی، عیبگیری، ۲. اعتراض، انتقاد، ایراد ≠ تحسین، تعریف، تمجید ۳. مذمت ۴. نقادی، نقد، نکتهگیری، نکتهسنجی، نکتهبینی
-
persuasion therapy
ترغیبدرمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی رواندرمانی حمایتی (supportive psychotherapy) که در آن درمانگر میکوشد با توسل به قدرت استدلال و نقادی مراجع، او را متقاعد کند که نگرشها و رفتارهای معیوب خود را اصلاح کند
-
بنی
لغتنامه دهخدا
بنی . [ ب ُ ] (اِ) چیزی که از گل یا گچ سازندو دو چوب بشکل رقم هفت در آن قائم کنند بجهت نقادی ابریشم . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) : زال فلک کلاوه ٔ ژولیده افکندنقاد شعر را بفسون بر بنی پای .میرسنجر (از آنندراج ).
-
دیالکتیک
لغتنامه دهخدا
دیالکتیک . [ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) لفظی که بطور کلی بمعنی بررسی نقادانه مطابقت یک عقیده یا رأی است با حقیقت و در اصطلاح فلسفه بمعنای مختلف به کار رفته است . اصلا دیالکتیک بمعنی فن استدلال و احتجاج بوسیله ٔ سؤال و جواب بوده است و ارسطو اختراع آن را ب...
-
سها
لغتنامه دهخدا
سها. [ س ُ ] (اِخ ) ستاره ٔ معروف باریک در بنات النعش و آن متصل است با ستاره ٔ دوم از سه ستاره ٔ بنات . (غیاث ) (آنندراج ). ستاره ای است ریزه و بسیار خفی در بنات النعش صغری . (منتهی الارب ). ستاره ای است در نهایت خردی نزدیک کوکب دوم و از دوکوکب ذنب د...
-
تیزبین
لغتنامه دهخدا
تیزبین . (نف مرکب ) تیزچشم ... معروف . (آنندراج ). کسی که دور را خوب می بیند. (ناظم الاطباء). دقیق . بادقت . کنجکاو. (فرهنگ فارسی معین ) : زودرو عزم او فراز و نشیب تیزبین حزم او سپید و سیاه . ابوالفرج رونی .گل بی خار اندر گلشن دهربه چشم تیزبین کی می ...