نهادنفرهنگ فارسی عمید۱. گذاشتن: دست بر دست نهاد.۲. قرار دادن.۳. بستن.۴. عرضه کردن؛ پیش نهادن.۵. [قدیمی] تعبیه کردن؛ نصب کردن؛ کار گذاشتن.۶. [قدیمی] گستردن؛ پهن کردن.۷. [قدیمی] پاشیدن؛ ریختن.۸. [قدیمی] ترتیب دادن؛ برپا کردن.۹. [قدیمی] تسلیم کردن.۱۰. [قدیمی] به حال خود
نهادنلغتنامه دهخدانهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است . <p class="
characteristicدیکشنری انگلیسی به فارسیمشخصه، مشخصات، جنبه، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی
خاصيةدیکشنری عربی به فارسینشان , خواص , شهرت , افتخار , نسبت دادن , حمل کردن , منشي , خيمي , نهادي , نهادين , منش نما , نشان ويژه , صفت مميزه , مشخصات
طبیعیفرهنگ مترادف و متضاد۱. اصلی، جبلی، ذاتی، فطری، نهادین ۲. اصیل، بکر، دستنخورده ۳. آفریده، مخلوق ≠ مصنوعی، ساختگی ۴. مربوطبه طبیعت ۵. معمولی، عادی ۶. طبیعیدان