نهجیزلغتنامه دهخدانهجیز. [ ن َ ] (اِ) پیچیدن . (اوبهی ). به معنی پیچیدن و پیچ و تاب باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). تاب . پیچ . پیچش . (ناظم الاطباء) : چنان ز معدلتش کار مملکت شد راست که شد ز زلف بتان باز وسمت نهجیز.شمس فخری .
شوربختیلغتنامه دهخداشوربختی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) بدبختی . (یادداشت مؤلف ). شوربخت بودن . تیره بختی . (فرهنگ فارسی معین ). نکبت . ادبار. نحس بودن بخت . بدبختی . مقابل پیروزی . مقابل مقبلی : ز گیتی مرا شوربختی است بهرپراکنده بر جای تریاک زهر.<p class="author"
نهازلغتنامه دهخدانهاز. [ ن ُ ] (اِ) پیشرو رمه باشد چون ارکاج . (لغت فرس اسدی ). پیشرو رمه و گله ٔ گوسفند باشد و به استعارت همه پیشروان رانهاز گویند. (صحاح الفرس ). بزی باشد که پیش رو گله ٔ گوسفندان باشد و آن را نخراز نیز گویند و به عربی آن را کراز خوانند. (از جهانگیری ). بزی باشد که در پیش گل
چشمهلغتنامه دهخداچشمه . [ چ َ /چ ِ م َ / م ِ ] (اِ) جائی که آنجا آب جوشد و روان شود. (برهان ). بمعنی چشم-ه ٔ آب معروف است . (انجمن آرا). چشمه ٔ آب که منبع آب است . (آنندراج ). آنجایی از زمین که از آنجا آب جوشد و روان شود. (نا