نهصدلغتنامه دهخدانهصد. [ ن ُ ص َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) نه دفعه صد. (ناظم الاطباء). تسع مائة. نماینده ٔ آن در ارقام هندسیه 900 و در حساب جمل «ظ» باشد. (یادداشت مؤلف ).
نهصدگویش اصفهانی تکیه ای: nohsad طاری: nohsây طامه ای: nohsad طرقی: nohsây کشه ای: nohsây نطنزی: nohsad
نهصدگویش کرمانشاهکلهری: nu:sad گورانی: nu:sad سنجابی: nu:sad کولیایی: nu:sad زنگنهای: nu:sad جلالوندی: nu:sad زولهای: nu:sad کاکاوندی: nu:sad هوزمانوندی: nu:sad
نهشتفرهنگ فارسی عمید۱. = نهشتن۲. (زمینشناسی) موادی که بهوسیلۀ آب یا باد از محلی به محل دیگر حمل و در آنجا انباشته میشود.
نهشتdeposition 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که ازطریق آن گازهای کمیاب یا ذرات از جوّ به سطح زمین منتقل میشوند
برهمنهشتsuperpositionواژههای مصوب فرهنگستاناصلی که بر پایۀ آن لایههای باستانی از پایین به بالا توالی قدیم به جدید نهشتهها را نشان میدهد متـ . اصل برهمنهشت law of superposition
ناروئیلغتنامه دهخداناروئی . (اِخ ) نام یکی از طوایف ناحیه ٔ بمپور بلوچستان است . طایفه ٔ ناروئی مرکب از نهصد خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 100).
فراتیهلغتنامه دهخدافراتیه . [ ف َ تی ی َ ] (اِخ ) نام دهی بوده است از توابع قم : و خراج ضیاع فراتیه نهصد و سی و هفت دینار... (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 124).
چابک رکابلغتنامه دهخداچابک رکاب . [ ب ُ رِ ] (ص مرکب ) سوار نیک و فارس : ز جنگی سواران چابک رکاب به نهصد هزار آمد اندر حساب . نظامی (شرفنامه ).سوار هنرمند چابک رکاب که بر آتش انگشت زد بی حساب .نظامی (از شرفنامه
بازگونگیلغتنامه دهخدابازگونگی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) مخالفت . عدم موافقت .(ناظم الاطباء). || دیگرگونی : یکی از بازگونگیش [ جهان ] همانک گل در و پنجه است و نیم صداست چپ نهادند عقد نهصد راراست گیریش نه صد و نه نود است .