نوابتلغتنامه دهخدانوابت . [ ن َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) رستنی ها و گیاهان . (غیاث اللغات ). ج ِنابتة. رجوع به نابتة شود. || جوانان نوخاسته ٔ خوشخوی بسیاراحسان . (منتهی الارب ). الاغمار من الاحداث . (اقرب الموارد).
نوآبادلغتنامه دهخدانوآباد. [ ن َ / نُو ] (ص مرکب ) جای و ملکی که نو آباد شده باشد. (آنندراج ). || از نو ساخته شده . از نو آبادشده و معمورگشته و کشتکاری شده . (ناظم الاطباء).
نوآبادلغتنامه دهخدانوآباد. [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اربعه ٔ سفلی از بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 شود.
نوآبادلغتنامه دهخدانوآباد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حاجیلو از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان ، در 9 هزارگزی جنوب قصبه ٔ کبودرآهنگ و 4 هزارگزی شمال جاده ٔ همدان به تهران ، در جلگه ٔ سردسیری واقع است و <span class="hl" dir="
نوآبادلغتنامه دهخدانوآباد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر، در 6 هزارگزی شرق کنگان ، بر سر راه لار به گله دار، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 280 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و تنباکو،