نوگیرلغتنامه دهخدانوگیر. [ ن َ / نُو ] (ن مف مرکب ) نوگرفت . که تازه شکار شده باشد: شصر، دوختن چشم باز نوگیر. (منتهی الارب ).
پراکندگی نور با نورlight-by-light scatteringواژههای مصوب فرهنگستانفرایند برهمکنش فوتونها با یکدیگر و تولید جفتفوتون حقیقی
سهم هادرونی پراکندگی نور با نورhadronic light-by-light contributionواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از سطح مقطع پراکندگی هادرونی که از پراکندگی نور با نور حاصل میشود
چنپورلغتنامه دهخداچنپور. [ چُم ْ ] (اِ) پالهنگ که اسب بدان کشند. (رشیدی ). پالهنگ که اسب را بدان جنیبه کنند و اصل در آن پالاهنگ است و اصطلاح این زمان یعنی یدک کش و در عربی مقود گویند. (انجمن آرا). چنبور. افسار. رجوع به پالهنگ و چنبور شود.
چنگورلغتنامه دهخداچنگور. [ چ َ ] (اِخ ) از قرای سجاس رود زنجان خالصه دیوان قدیم النسق ، پنجاه خانوارسکنه دارد. زراعتش از یک رشته قنات و یک چشمه مشروب میشود. حاصلش غله دیمی و آبی است . (مرآت البلدان ج 4ص 274 و <span class="hl"
سد نوگیریboxing out, box outواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، تلاش یک بازیکن برای قرار گرفتن بین حریف و سبد بهمنظور نوگیری و جلوگیری از انجام این کار توسط حریف