خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیش
/niš/
معنی
۱. نوک هرچیز نوکتیز، مانندِ سوزن، خنجر، و نشتر.
۲. (زیستشناسی) عضوی از بدن حشرات گزنده از قبیل عقرب، زنبور، و مار که زهر خود را بهوسیلۀ آن داخل بدن انسان میکنند.
۳. (زیستشناسی) چهار دندان نوکتیز جلوی دهان انسان، دو در بالا و دو در پایین؛ انیاب.
۴. [عامیانه] دهان.
۵. [مجاز] سخن گزنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نشتر، نیشتر
۲. زخم
۳. نوک ≠ نوش
فعل
بن گذشته: نیش زد
بن حال: نیش زن
دیکشنری
bite, point, sting, stinger, teeth, virulence
-
جستوجوی دقیق
-
نیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) niš ۱. نوک هرچیز نوکتیز، مانندِ سوزن، خنجر، و نشتر.۲. (زیستشناسی) عضوی از بدن حشرات گزنده از قبیل عقرب، زنبور، و مار که زهر خود را بهوسیلۀ آن داخل بدن انسان میکنند.۳. (زیستشناسی) چهار دندان نوکتیز جلوی دهان انسان، دو در بالا و دو در پایین...
-
نیش
واژگان مترادف و متضاد
۱. نشتر، نیشتر ۲. زخم ۳. نوک ≠ نوش
-
نیش
لغتنامه دهخدا
نیش . (اِ) مبضغ. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). افزاری بود به صورت نیش که بدان رگ گشایند. (انجمن آرا). نیشتر. نشتر. تیغ. مفصد. مشرط. (یادداشت مؤلف ) : گفت فردانیش آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .گرت بهره نوش است بی نیش نیست دلی نیست کز نیش او ر...
-
نیش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - هرچیز نوک تیز. 2 - عضوی که حشرات گزنده با آن می گزند. 3 - (عا.) دهان .
-
نیش
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: niš طاری: niš طامه ای: niš طرقی: niš کشه ای: niš نطنزی: niš
-
نیش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
bite, point, sting, stinger, teeth, virulence
-
نیش
دیکشنری فارسی به عربی
سن , عضة , لدغة , ناب , وخز
-
واژههای مشابه
-
نیش دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nišdār ۱. دارای نیش.۲. [مجاز] زننده و آزاردهنده.
-
canine tooth, canine, cuspid tooth, cuspid, cynodont, dens caninus
دندان نیش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] سومین دندان از خط میانی در هر چارَک دندانی که از یک طرف به پیشِ کناری و از طرف دیگر در دندانهای شیری به آسیای اول و در دندانهای دائمی به آسیای کوچک اول محدود است
-
نیش خورده
لغتنامه دهخدا
نیش خورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ملدوغ . (از منتهی الارب ). گزیده شده .
-
نیش زن
لغتنامه دهخدا
نیش زن . [ زَ ] (نف مرکب ) آنکه نیش می زند. (ناظم الاطباء). گزنده : قطربوس ؛ کژدم سخت نیش زن . (منتهی الارب ). || آزاردهنده . درشت و ناهموار : این چنین اسبی تواند برد بیرون مر مرااز چنین وادی بقاعی سنگناگ و نیش زن .منوچهری .|| مفسد. فتنه انگیز. (ناظم...
-
نیش زنی
لغتنامه دهخدا
نیش زنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) برانگیختن نزاع و خصومت . (ناظم الاطباء). عمل نیش زن . رجوع به نیش زن شود.
-
نیش غولی
لغتنامه دهخدا
نیش غولی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) وهمی . خرافی . موهوم . افسانه ای : اندیشه های نیش غولی ؛ موهومات . (یادداشت مؤلف ). || ایراد نیش غولی ؛ ایراد نامربوط. اعتراض بیهوده . (فرهنگ فارسی معین ). ایرادی نابه جا و ناوارد که صرفاً به قصد لجبازی و عیب جوئی طرح کن...
-
نیش کش
لغتنامه دهخدا
نیش کش . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. در 24هزارگزی جنوب غربی اسفراین ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 328 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و محصولش غلات ، بنشن ، پنبه و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ای...