مأمور کردنattachواژههای مصوب فرهنگستان1. استقرار موقت یگانها یا کارکنان در یک سازمان 2. اعزام افراد برای انجام اموری که فرعی یا موقتی است، ازجمله مأموریت دادن به آنها برای تدارک جا و سهمیۀ جیرۀ نیروها
هاتانلغتنامه دهخداهاتان . [ ن ِ ] (ع ضمیر، اِ) به معنی این ، ولی درمؤنث استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). این دو زن .
متهجدفرهنگ فارسی معین(مُ تَ هَ جِّ) [ ع . ] (اِفا.) آن که شب هاتا هنگام سحر به عبادت خدا پردازد،شب زنده - دار.
هاتانلغتنامه دهخداهاتان . [ ن ِ ] (ع ضمیر، اِ) به معنی این ، ولی درمؤنث استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). این دو زن .